راهیان نور(شمیم کربلا بوی حرم )

راهیان نور(شمیم کربلا بوی حرم )

راهیان نور(شمیم کربلا بوی حرم )

راهیان نور(شمیم کربلا بوی حرم )

پوستر اطلاع رسانی محرم + لایه باز

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

امام سجاد عیه السلام فرمود: «اَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنی یَابْنَ زِیاد، اَما عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَهٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَهُ»؛

(اى پسر زیاد! آیا ما را با قتل تهدید مى کنى؟ مگر نمى دانى که کشته شدن [در راه خدا]، عادت [دیرین] ما و شهادت، مایه کرامت و افتخار ماست).

***

با تشکر ویژه از دوست عزیزمون شیعه آرت / اجزای طرح از ایشون هست

و بنده فقط با قدری تغییرات به پوستر اطلاع رسانی تبدیلش کردم .

***

poster-moharram-95-3

دریافت فایل لایه باز این طرح :  DOWNLOAD

***

به انضمام :

روضه هفدهم

یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

ناگاه زمین شد پر از زلزله  و حرمله با تیر دو تا چشم به هم دوخت، عمو سوخت .”دوتا دستا قطع شده” که ناگاه عمود آمد و بشکافت سرش را ، دو تا چشم ترش را ،چو تیر آمد و بر مشک عمو خورد، همه آرزویش مرد ، طرف خیمه صدا زد، که ارباب دریاب برادر ،که دگر تاب ندارد، حرم آب ندارد، علی خواب ندارد.

اباالفضل،….جانم…همه ناله بزنن،….دوست دارم شما بگین…چقدر منتظر امشب بودی…

وقتی بیش از ۹۰ زخم امیر المؤمنین تو جنگ اُحد برداشت،خم به ابرو نیآورد،یه روز چشم درد گرفت امیرالمؤمنین ،پیغمبر اومد دید امیرالمؤمنین از چشم درد در تب و تابه،دو نفر یکی امیرالمؤمنین کاشف الکرب عن وجه الرسول الله است،یکی عباس کاشف الکرب عن وجه الحسین ِ،تا پیغمبر دید علی چشم درد داره،این چشم ها داره اذیت میشه،پیغمبر اکرم دست رو چشم امیرالمؤمنین کشید،این درد چشم آروم شد،یا رسول الله چشم درد کاشف الکرب خودت رو نمی تونستی ببینی،حسین چی کشید،نه یه چشم درد،اومد دید تیر تو چشم عباس خورده،یا صاحب الزمان،عباس این تیر و چه طور از چشم در بیاره،آقا خم شد،این تیرو گذاشت بین دو تا زانو،تیرو از چشم بیرون بکشه،نانجیب با عمود آهن به فرق عباس زد،حسین…

چند تا خانوم خیلی از هم شرمنده بودند،اونم از رو ادبشون،یکی ام البنین،این بچه هارو میدید میگفت:عباس ِ من رو حلال کنید،اگه آب به خیمه رسونده بود علی اصغر زنده بود،یکی سکینه،هر وقت ام البنین رو میدید سرش رو مینداخت پایین،میگفت:ام البنین من رو حلالم کن،من مشک و دادم دست عباس،اما زینب شروع میکرد برا ام البنین از کربلا گفتن:ام البنین تا عباست بود ما در آرامش بودیم همه راحت بودند،ام البنین تا علم خوابید حسین سراسیمه اومد تو خیمه،لااله الا الله،آخه میگه قبلش هر کی به شهادت میرسید ابی عبدالله می اومد تو خیمه زن و بچه رو ،همه رو آروم میکرد،اما عباس که افتاد میگه دیدم حسین گوشه ی خیمه،خودش زانوهاش رو بغل گرفته،چی شده داداش؟گفت:زینب جان برو رخت اسارت به تن بچه ها کن،دیگه کار تموم شد.

رفت از کفم آب آورم ای داد و بیداد

دیدی چه آمد بر سرم ای داد و بیداد

سقای طفلان منی

آب آور و جان منی

مظلوم اباالفضل

جسممون اینجاست،دلمون کربلاست،ای کاش الان تو بین الحرمین بودیم،حسین جان،به گنبد نگاه کن،از زبان حسین بگو:

پشتم شکسته از غمت برادر من

بنگر به بالینت نشسته مادر من

سقای طفلان منی

آب آور و جان منی

مظلوم اباالفضل

                            دانلود روضه

منبع : باب المحرم

***

روضه هجدهم

زیبا و با صفا شده ای احتیاط کن

از خیمه ها جدا شده ای احتیاط کن

اوجی گرفته ای و به طوبی رسیده ای

هم قدِّ مرتضی شده ای احتیاط کن

مهتاب روی شانه ی تو آب زیر پات

یک دست تا خدا شده ای احتیاط کن

یک “ان یکاد” نذر خودت کن برادرم

خیلی گرانبها شده ای احتیاط کن

یک لشکر آمده که بگیرد تو را ز من

از بس که دلربا شده ای! احتیاط کن

دستت که قطع شد همگی جنگ جو شدند

حالا جداجدا  شده ای احتیاط کن

دیگه شب آروم نشستن نیست

ای وای حرمله سر زانو نشسته است

مقصود تیرها شده ای احتیاط کن

ماه من تو کجا و خاک کجا

آسمان را سپرده ای به زمین

خوب شد زینبم نبود و ندید

با چه وضعی تو خورده ای به زمین

****

با زمین خوردنت من افتادم

خواهرم بین خیمه ها افتاد

یکی از دست های تو اینجاست

بگو آن دیگری کجا افتاد

این همه سال منتظر بودم

بشنوم یک برادر از آن لب

گفتی اما چگونه، شکر

ولی حسرتش ماند بر لب زینب

با چه رویی به خیمه برگردم

چه بگویم جواب طفلان را

تا برایت دعا کند دیدم

جمع کرده رباب طفلان را

با چه رویی حرم روم وقتی

پیکرت را نمی برم عباس

بعد تو وای بر دل زینب

بعد تو وای بر حرم

ترسم از غارت تو و خیمه ات

این جماعت زحرص لبریزند

نروم میروند سمت خیام

بروم بر سر تو میریزند

غارتش را شروع کرده عدو

آن که این مشک پاره را ببرد

با چه وضعی غروب از خیمه

معجر و گوشواره را ببرد

دعا کنیم همین امشب،یه نشونی از اباالفضل،یه نشونی از علی اکبر،یه نشونی از مادر سادات،تو بدنتون باشه و جون بدید،ان شاءالله بی سر بیام ارباب،یکی از شهداست،بنام شهید اباالفضل شفیعی،میگن همیشه میگفت:دوست دارم مثل اباالفضل به شهادت برسم،وقتی افتاده رو زمین،دو تا دستاش از بدن جدا شده،وصیت نامه اش رو از جیبش در اوردند،دیدن نوشته خدایا،اسمم اباالفضله،آرزوم هم اینه مثل عباس دو تا دستام جدا بشه،حتی تو جون دادن هم عاشقا این طور اقتدا میکنن،امشب یاد کنیم از همشون،از همه شهدا،تو خط میگن نقل مجلس اونها این بوده،یکی میگفته من اباالفضلیم،ان شاء الله مثل عباس دست نداشته باشم،یکی میگفته:من علی اکبریم،ان شاءالله ارباًاربا بشم،چیزی از من برنگرده،یکی میگفته:هر کجا قرار باشه ترکش بخوره ،خدا کنه اول یه ترکش به پهلوم بخوره،قیامت بتونم پیش مادرم سرم رو بالا بگیرم،یکی از شهدا میگن دیدیم داره میخنده،گفته من همه رو سپرده ام به خود ارباب،هر چی خودش بخواد،هر جوری خودش میپسنده،من همین جور راضی ام،این جوری شهدا عشق بازی میکردند با مولا و آقای خودشون،تو جون دادنشون هم میخواستن اقتدا کنند به اهلبیت،زندگیمون هم ان شاءالله این جور بشه،لبیک به امام بتونیم بگیم،بخدا صدای هل من ناصر ینصرنی حسین،در همه ی زمانها جاریست،کل یوم عاشورا،کل ارض کرببلا،لذا مرحوم آقای نجفی میگه :تو کربلا پرده ها که کنار رفت،گوش دلم شنوا شد،دیدم صدای زنگ سیدالشهدا بلند شد،با صدای زنگ داره این صدا تو همه ی فضا می پیچه:هل من ناصر ینصرنی،چند ثانیه نکشید،دیدم صدای زنگ حرم عباس بلند شد،صدا داره بلند میشه:لبیک،لبیک،لبیک..این ولایت پذیری رو باید از عباس یاد گرفت،غیرت اباالفضلی در دفاع از دین و حریم ولایت باید داشت،امام حسن در خونه نشسته بود،جلوی در آقا لحظاتی نشسته بود،یه نامرد ملعونی نابینا بود،عصا زنان اومد سمت صدای امام حسن مجتبی،سر این عصا تیز بود،یه میخ بلندی سر این عصا بود،تا رسید کنار اما حسن،این نوک عصا زمین رو لمس کرد،رسید به پای امام حسن،این عصا رو برد بالا محکم کوبید رو پای امام حسن،روایت میگه،از اون طرف پای آقا بیرون زد،آقا رو زمین افتاد،آقا رو برداشتن خونه بردند،آقا قمر بنی هاشم از راه رسید،گفت:حسن جان چیه؟هرکاری کرد امام حسن نگفت،آقا پرسون پرسون فهمید کی بوده،بیرون شهر گیر آورد یارو رو ادب کرد،بماند حرفا مفصله،این قدر تعصب به حریم ولایت داشت،عرضم اینه عباس جان وقتی افتادی رو زمین،اقات حسین وسط میدان اومد این خون رو پیشانی رو پاک کنه،دامن عربی رو بالا زد،یه سنگی به پیشونی آقا اصابت کرده،یه تیری به قلب آقا خورد،به سینه ی آقا خورد،هر کار کرد ابی عبدالله،از جلو این تیر رو بیرون بکشه نشد،از پشت سر این تیر رو ابی عبدالله در اورد،مثل ناودانی خون از آقا جاری بود،دست زیر خون میبرد،به آسمان میپاشید،به سر و رو میپاشید،ناله میزد،گفت:خدا تو شاهد باش منو اون دو نفر کشتند،اقا دو تا تیر دل شیعه رو تا قیام قیامت سوزونده،هرچی گریه کنند تمومی نداره،یکی همون تیری که ابی عبدالله هر کاری کرد از جلو بکشه نتونست،از پشت سر کشید،یکی هم تیری که به چشم عباس خورد،تصور کنی بیچاره ات میکنه،تیر میخورد به بدن اصحاب،این تیرو با دستشون در می آوردند؛اما اینقدر تیر خورده بود به قمر بنی هاشم، حتی صار کالقنفذ، مثل خار پشت،اینقدر تیر تو بدن آقا بود،اما اینی که خورده بود تو چشمش،خم شد،تیر رو گذاشت بین دو تا زانوهاش،تا اومد بکشه بیرون،با عمود آهن….

                             دانلود روضه

منبع : باب المحرم

***

روضه نوزدهم

چه خبره امروز حرم عباس،آه نکشی،بخدا قسم همین که دلت هوای اونجا میکنه،اشکت جاری میشه،محاله اسمت رو جزو زائرها ننویسند،محاله،این پیرهن ها این شالها نشونه ی اینه که ما در خونتیم.گفت:تو تبریز دو تا لااُبالی بودن،اومدن تو مجلس ،شب تاسوعاست،سینه زنها سینه میزدن،این دو تا هم اومده بودن،تو حسینیه،فقط مسخره میکردن و میخندیدن،سینه زن سینه میزد مسخره میکرد،بلند گریه میکرد،مسخرش میکرد،میون دار رو مسخره میکرد،مداح رو مسخره میکرد،اومدن برن،دم در پاشون خورد به استکان نعلبکی های روضه امام حسین،برداشت از زمین،برد تا دم چایخونه گذاشت و رفت،شب یکی از این دو نفر دید،درخونشون رو دارن محکم میزنن،اومد در رو باز کرد،دید رفیقشه،دار زار زار گریه میکنه و ناله میزنه،گفت:چی شده؟گفت:من یه خوابی دیدم،اون یکی هم گفت:اتفاقاً منم دیشب یه خوابی دیدم،تعریف کردن دیدن هر دو یه خوابی دیدن،گفت:خواب دیدم آقا ابی عبدالله ایستاده ،کنارش قمر بنی هاشم،مؤدب سر به زیر انداخته،حسین سئوال کرد عباسم،امروز اسم همه ی عزادارامون رو نوشتی؟بله آقا جان،لیست رو گرفت،ابی عبدالله نگاه کرد،همه رو دید،گفت:داداش اسم دو نفر رو یادت رفته بنویسی،میگه آقا قمر بنی هاشم سرش رو پایین انداخت،گفت:آقاجان،سیدی و مولای،اینها اومدن سینه زن ها رو مسخره میکردن،فرمود:آره عزیز دلم،اما گردن من حسین حق دارن،دو سه تا از استکان نعلبکی های رو جابجا کردن،حسین همین هم ندیده نمیگیره عباسم.(اگه ناله ات جا بمونه،ضرر کردی،اگه اشکت جاری نشه خجالت زده میشی،روز عباسه)این بچه ها فردا شب اومدن،تو حسینیه لباس عزا پوشیدن،وارد شدن،پیرغلامی است رئیس اون حسینیه،تا دید اینها وارد شدن،یه عده اومدن جلوشون رو بگیرن،گفت:نه اینجا عزاخونه ی امام حسینه،به کسی ربطی نداره،اینها اومدن دم در ،هر دو گریان،گفتن نه ما امروز اومدیم نوکری کنیم به ما بگید ما کجا باید خدمت کنیم،دیگه می خوایم حلقه گوش بشیم در این خونه،حالا آماده ای بسم الله:

رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

داغ ،داغ سنگینیه،کنار بدن علی اکبر،ناله ها زد ابی عبدالله،زانوش خم شد،اما این عبارات فقط برا،روضه ی عباس اومده، بان الانکسار فى وجه الحسین،سریع شکسته شد ابی عبدالله،فبکاء،بکاءً شدیدا،بلند بلند کنار بدن عباس داره ناله میزن و گریه میکنه،دشمنم خوب همراهی کرد،همچین که صدا ناله اش بلند شد،گفتند ببینید چی میگه،فنادا وا اخا وا عباسا،الان انکسر ظهری،همه شروع کردن هلهله کردن،امروز باید صدات غالب بشه،صدا هلهله ها رو حسین نشنوه،

رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

هرچه توان داشتم ز پیکر من رفت

پشت و پناه یکی دو روزه ی من نه

یک جبل الرحمه از برابر من رفت

اونهایی که رفتن عرفات میدونن،جبل الرحمه یک کوه بزرگی است میرن روی این کوه می ایستند،کوهی بود پشت حسین،لذا هنوز ابی عبدالله زنده است،اما تا عباس رو زمین افتاد،حسین کنارش نشست،یکی داد میزد،هرکی میخواد بره سمت خیمه ها، علمدار رو زمین افتاد،پناه خیمه ها رو زمین افتاد،

نسیت کمر درد من به خاطر اکبر

دردم از این است که برادر من رفت

گفتم اباالفضل هست غصه ندارم

عیب ندارد اگر که اکبر من رفت

زود زمین خوردن من علتش این است

تیغ به بال تو خورد بر پر من رفت

بس که بلند است هلهله به گمانم

کوفه خبردار شد که لشکر من رفت

طفل رضیع من را رباب کفن کرد

فکر کنم دیده آب آور من رفت

غیرتی ها کجا نشستن

خواهر من یک به یک به اهل حرم گفت

وای اباالفضل رفت،معجر من رفت

گفت مرا هم ببر به علقمه زینب

گفتم پیش همین خیمه باش مادر من رفت

دل نگران نباش،مادرم سرش رو دامن گرفت،با این بیت چیکار میکنی من نمی دونم.

عباس رفتی و با رفتن تو دست حرامی

تا بغل گوش های دختر من رفت

تن زهرا هم از افتادن تو میلرزد

چه رسد دخترکی که تو پناهش بودی

نشست کنار بدن،گفت داداش تا حالا بچه های من راحت میخوابیدن،خواب به چشم دشمن ها نمیومد،میگفتن عباس هست،رشادتش زبانزد بود،یه حرفی میشنوی،چهار هزار تیرانداز،کنار شریعه،محاصره بکنن،اونهایی که تو هشت سال دفاع مقدس بودن،میفهمن یعنی چی،تو محاصره ی دشمن،یک نفر به تنهایی بره،به دل دشمن بزنه،ترسی از کسی نداره،یه تنه به دل دشمن زد،چهار هزار تیر انداز شما حساب بکنید،اینها همه زُبده بودن آورده بودن کنار شریعه ی فرات،اگه از این چهار هزار تیرها،فقط ده درصد بخوره،بعد میفهمی که روایت،تشبیه کردن به کالقنفذ،یعنی مثل جوجه تیغی،تمام بدن پر از تیر،مرحوم آیت الله شوشتری آورده:این همه تیر به بدن باشه،دست هم در بدن نداشته باشی،عمود آهن به فرقت بزنن،وقتی رو زمین بیوفتی،همه ی این تیرها به بدن میرن،ای وای،ای وای،ابی عبدالله میدونه سر نازنین خودش رو زودتر میبرن،گفت:

جان حسین باش روی نیزه مراقب

دیدی اگر سمت کوفه خواهر من رفت

هرکاری کردن این سر دیگه رو نیزه وانایستاد،اما اگه سر عباس رو نیزه نباشه،اینها شکست خورده ان،میگن،عباس کو؟سر رو ،روی نیزه بستن،خیلی از روایات نوشتن،گفت:داداش آخرین لحظات دو تا خواهش ازت دارم،اول اینکه من رو نبر سمت خیمه ها،من از بچه هات خجالت میکشم،یه خواهش دیگه حسین جان،حسین جان هنوز یه چشمم میبینه،اما خون رو چشمم رو گرفته،دست ندارم خونها رو پاک کنم،تو خونها رو پاک کن،یه بار دیگه روی قشنگت رو ببینم،ابی عبدالله خونها رو از چشم عباس گرفت،عباس پشیمون شد از این خواسته اش،دید داداش نشسته داره زار زار گریه میکنه،به پهنه ی صورت داره اشک میریزه،گفت:چرا داری گریه میکنی،گریه نکنم عباس،داداش خوبی مثل تو رو دارم از دست میدم،همه ی لشکرم داره از دستم میره،ابی عبدالله نگاه کرد دید از گوشه ی چشم عباس،داره اشک میآد،داداش تو چرا داری گریه میکنی،تو الان مهمون مادرمی،الان مهمون بابام میشی،یه حرفی زده آخر وفاداری عباسه،گفت:راست میگی داداش،من دارم مهمون مادرت میشم،اما میبینم این لحظه ی اخر،اومدی بالا سرم،سرم رو دامن گرفتی،حسین،ساعات دیگه کی می خواد سر تو رو از رو خاک برداره.می خوام بگیم عباس رفتی،نبودی ببینی،بیچاره زینب،از بالای تل داره نگاه میکنه،نه، کسی نبود سر رو روی دامن بگیره،وشمر جالسٌ علی صدرالحسین، حسین……….

 منبع: کتاب گودال سرخ

منبع : باب المحرم

***

روضه بیستم

یاکاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربنا بحق اخیک الحسین علیه السلام

بر لب آبم و از داغ لبت می میرم 

هردم از غصه جانسوز تو آتش گیرم

مادرم داد به من درس وفاداری را 

عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم

یادم نمیره ، همون روز اول قنداقه ام رو هی دور سر تو می چرخوند آقام،هی میگفت بچه ام فدای حسین،اصلاً من برا همین به دنیا اومدم که فدای تو بشم.

اکبرت کشته شد و نوبتم آخر نرسید

سینه ام تنگ شد از بس که بود تأخیرم

کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام 

شد در این قبله عشاق دوتا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد 

چشم من داد از آن آب روان تصویرم

امشب باید یه جور دیگه بگی،دستت رو بیار بالا،عین پرچم تکونش بده،شب علمداره

سقای دشت کربلا اباالفضل،اباالفضل

بچه ها همه دست هم رو گرفتند، دور عمو می گشتند.این جوری دل عمو رو بردند

سقای دشت کربلا اباالفضل،اباالفضل

آبی رسان بر خیمه ها اباالفضل،اباالفضل

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد 

باید هر شب یادی از شهدا بشه،به یاد بچه هایی که وقتی رمز عملیاتشون رو فهمیدن یاقمربنی هاشمه،همه قمقمه ها رو خالی کردن،می دونی چرا قمقمه هاشون رو خالی می کردن،اصلاً آب نمی خوردن، امامی دونستند اگه دستشون به آب بخوره، عطش اونها کم میشه،عباس دستش به آب خورد،همچین که دست به آب رسید،دستاش رو آورد بالا،گفت:عباس دستای تو به آب رسید،اما دست حسین نرسید،این دست رو دیگه نمی خوام،این چشم رو دیگه نمی خوام،ای فدات بشم حسین با این عباست،بی خود نبود، بهش گفتی:بنفسی انت،دلیل داره.

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد 

چشم من داد از آن آب روان تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی 

تا که تکمیل شود حجّ من و تقدیرم

وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود 

بی رکوع است نماز من و این تکبیرم

یه بیت،عاطفی ها،اونهایی که دل عاطفی دارن

بدنم را به سوی خیمه اصغر نبرید 

که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم

حسین……….

اومد محضر اباعبدالله،السلام علیک یا سیدی،یا مولای،یه حرفی بزنم،شاید تو اون لحظه ابی عبدالله گفت: حالا هم نمیگی داداش،کار داره تموم میشه،نمی خوای بگی، صدا زد داداش سینه ام سنگینه،صبرم سر اومده، دیگه بزار برم،ابی عبدالله یه نگاهی کرد،آی عزیز دلم،ابی عبدالله بهش گفت:تو برادر منی،تو علمدار منی،تو صاحب لوای منی،یه حرفی ابی عبدالله زده،من عین جمله ی حضرت رو بگم،بخدا برا من همین روضه است،حضرت یه نگاهی بهش کرد،فرمود:عباسم، وَ إذا مَضَیتَ تفرّقَ عسکری،چی گفته حسین؟صدا زد عباس کجا می خوای بری،اگه تو بری لشکرم از هم می پاشه،اگه تو باشی همه هستن،اگه تو نباشی هیچ کی نیست داداش،عباس اصرار کرد،ابی عبدالله اجازه داد،همه می دونید به چه دلیلی اجازه داد،رفت میدان،چه اتفاقی افتاد،حالا ابی عبدالله نگرانه،بین این دو برادر،این رجز ها رد و بدل شد،انابن الحیدر کرار،انا بن محمد المصطفی،انا بن علی المرتضی،تا ابی عبدالله گفت:انابن فاطمه،فهمید خبرهایی است،فهمید دیگه صدا نمی آد،مسیر رو عوض کرد،ای وای،می خوام برات روضه بخونم،اما از این منظر،ابی عبدالله علم امامت داره،تا دید رجز سوم نیومد،راه رو به سمت علقمه عوض کرد،راوی میگه دیدم حسین،اونهایی که کربلا رفتن،روضه هارو مجسم ببینن،کف العباس یادته،یادته ایستادی گفتی اینجا کجاست،بهت توضیح دادن،اینجا همون جاست،دیدن حسین از اسب پایین اومد،یه چیزی رو از رو زمین بر میداره،این دست عباسمه،چرا رو زمین افتاده،دوباره رفت،دوباره فهمید،آمد به سرم آز انچه می ترسیدم، دوباره از اسب اومد پایین،الهی بمیرم، حیف این دستا نبود از بدن جدا شد،فهمید دیگه عباسش دست نداره،لااله الا الله، الهی بمیرم، یه مرتبه دیدن حسین،از دور داره نگاه میکنه،دید وسط میدون غوغاست،یه مرتبه شنید یه صدا داره می آد،یا اَخا، حسین فهمید عباس اون رو برادر صدا زده،دیگه عباسم رفتنی است،رسید کنار علقمه،میگن یه نگاه کرد دید،همه دور داداشش حلقه زدن،هی شمشیرها بالا میره،تا ابی عبدالله رو دیدن همه فرار کردن، این تفرون و قد قتلتم اخی؟ ،کجا فرار می کنید،دادشم رو کشتید،اومد،چه جوری اومد،تا نگاش به عباس افتاد،آه،برادر از دست دادی؟برادرای شهید کجان ناله بزنن،اگه شب تاسوعا نبود نمی گفتم،عین مقتله،چهار تا جمله نوشتن عموم مقاتل،دونه دونه رو معنی کنم،میکشتت،تا رسید،نگاه کرد،ابی عبدالله اول گفت: الان انکسر ظهری،ابی عبدالله داغ برادر زیاد دیده،هم تو کربلا زیاد دیده،هم مدینه امامش رو از دست داده بود،تو بقیع نگفت:انکسر ظهری،گفت:انکسر ظهری،یعنی کمرم شکست،برم جلوتر، و قلت حیلتی،یعنی راه چاره برمن بسته شد،می دونی صمیمی این حرف چی میشه؟آقا امام زمان ببخشید،می دونید و قلت حیلتی یعنی چی؟یعنی بیچاره شدم،سومین جمله ،وانقطع رجائی،یعنی دیگه ناامید شدم داداش،آخریش آدم رو میکشه،صدا زد داداش، و شمت بی عدوی،معنی کنم یا نه؟اجازه می دی؟یعنی داداش پاشو ببین دشمن داره ناسزا میگه،ببین روی دشمن باز شده،زخم زبون میزنه به من،حسین…………… نشت، أخذ الحسین رأسه و وضعه فی حجره ،نشت سر عباس رو بغل گرفت،چه سری،چه فرقی،سر رو بغل کرد،یه نگاه به عباس کرد،جا خورد،یه چیزی بگم،کنایه فهم ها،قربون ابروهای به هم پیوستت،کی دلش اومده …..،ابی عبدالله یه نگاه کرد،دید عباسش داره گریه میکنه،صدا زد مایبکیک یا اخی؟چرا تو داری گریه میکنی؟من باید گریه کنم،عباس صدا زد: کیف لا ابکی؟ الآن جئتنی و اخذت براسی عن التراب،داداش چرا گریه نکنم،می دونی گریه ام واسه چیه؟نگفت دستام،نگفت چشمم،نگفت سرم،نگفت تشنه هستم،دارم واسه این گریه میکنم،داداش الان تو اومدی سر من رو از رو خاک برداشتی، فبعد ساعه من یرفع رأسک عن التراب ؟ کی می خواد سر تو رو بلند کنه؟حسین…….. کی می خواد سر تو رو بلند کنه؟می خوام یه جمله از زبون شما به عباس بگم،عباس جان نگران سر حسین نباش،خیلی طول نمیکشه،هنوز داره نفس میکشه،حسین هنوز زنده است،سرش رو جدا میکنن، حسین……

دانلود روضه – سید مهدی میرداماد

 منبع: کتاب گودال سرخ

منبع : باب المحرم

***

روضه بیست و یکم

شب عباس،اگه چشمی خدای نکرده،اهل بُکاء هم نیست،یه طوری باید به شکل بکائین در بیاد،اسمش رو تماشاچی نذارن،دست باید کار کنه،ناله باید کار کنه،امشب خود خانم حضرت زهرا سلام الله علیها،شخصاً یک به یک،اسم می نویسه،شب تاسوعا اگه کسی جا بمونه از قلم حضرت زهرا سلام الله علیها وای به حالش.

بسته از خون دلم راه تماشا شده است

تشنگی لب تو حیرت دریا شده است

مادرت ام البنین نیست اگر بر سر تو

همه ی دشت پر از گریه ی زهرا شده است

داغ دست قلم و مشک و علم پیرم کرد

بی تو ناچار ترین ام کمرم تا شده است

توی روضه ی عباس هرچه قدر هم بلند بلند گریه کنی،نمی تونه کسی منعت کنه،چرا؟آخه میگی اربابم ابی عبدالله اینطوری ناله زده،و فبکاء،بکاءً شدیدا،هرچه قدر صدای ناله اش بیشتر میشد،صدای هلهله ها بیشتر،لما قتل العباس،تا با خبر شد ابی عبدالله،هیچ کجا این عبارت رو نیاورده،حتی کنار سفره ی روضه ی علی اکبر، لما قتل العباس، بان الانکسار فى وجه الحسین،یه مرتبه دیدن حسین پیر شد،شکسته شد،همه لشکر دارن گوش میدن،کنار این بدن چی می خواد بگه،این همه دشمن داره شماتت میکنه، تا دیدن حسین گفت: الان انکسر ظهری،خیال همه راحت شد دیگه کمر حسین شکست،شروع کردن دست زدن،..

بی تو ناچار ترین ام کمرم تا شده است

بین این لشکر سرمست غرور از بدنت

پاسخ گریه من خنده و هورا شده است

هرچی میری جلوتر روضه سخت تر میشه،باید هم این طور باشه،ان شاءالله همچین شب هایی کنار حرم اباالفضل،گفت:

قسمتی از سر تو بیخته بر شانه ی من

وای من،چقدر زخم سرت وا شده است

عباسم،داداش،داداش،من امشب از کسی معذرت نمی خوام،آخه در محضر امام زمان(عج)دارم اینطور روضه میخونم،آقا داره برای عموش گریه میکنه

این تمام بدنت نیست علمدار رشید

چقدر فاصله در قد تو پیدا شده است

این یه دونه رو بشنو،نمی گم حداقل یک سال براش گریه کن،حداقل فردا که اومدی،قبل از اینکه روضه برات بخونن،یاد این بیت بیوفت،اشک بریز،

گرچه بد از روی زین نقش زمینت کرده اند

اما تکه های بدنت بر سر نی تا شده است

کاسه ی چشم کجا،حجم سر تیر کجا

قربون اون چشات برم،با چشماش دشمن رو شکار میکرد،از چشماش می ترسیدند،خدا برات نیاره،هر عضوی از بدن اگر به درد بیاد،چشم درد اگه کسی داشته باشه،امیر المؤمنین علیه السلام با اون عظمت در یکی از غزوات رسول خدا،نوشتن نود زخم ظاهراً برداشته بود،صبر میکرد،اما یه وقت رسول خدا اومد دید،علی داره با اون عظمت گریه میکنه،داد میزنه،گفت:چی شده؟ علی جان،پسر عمو چی شده،تو رو این طور بی تاب ندیده بودم؟عرضه داشت یارسوالله،چشمم درد گرفته،دردش امونم رو بریده،پیغمبر میدونه چه خبره،فرمود:بشین عزیز دلم،از آب دهان مبارک روی چشم پسر عمو کشید،آروم گرفت،اما این چشم رو حسین کاری نمی تونه بکنه،می خوای بفهمی چی شده،کل بیت رو گوش بده

کاسه ی چشم کجا،حجم سر تیر کجا

در چشم تو شمشیر سه پر جا شده است

این اولین تیر سه شعبه بود،خدا لعنتش کنه،دومیش رو به حلق علی اصغر،سومیش رو به قلب نازنین ابی عبدالله زد،آخرین تیر سه شعبه رو هم به گلوی عبدالله زد،همه ی تیرها مسموم بود،کاری بود،کاری بدتر از شمشیر کرد،عباس خیلی کار برای من سخته،اما می خوام این کار رو بکنم،دلیل داره

می کشم تیر من از چشم تو برخیز ببین

چقدر چشم حرامی به حرم وا شده است

روایت میگه،ابی عبدالله هنوز کنار بدن هست،هنوز ابی عبدالله نرفته،این نانجیب ها تا عباس رو زمین افتاد،یه نفر از دور داد زد،آی سید هاشمی کو علمدارت،یعنی به عباست می نازیدی،دیدی ستون خیمه هات افتاد،یه نفر برای اینکه جگر حسین رو بیشتر آتیش بزنه،داد می زد،هرکی می خواد بره سمت خیمه ها دیگه می تونه بره،به اندازه ی غیرتت امشب باید ناله بزنی،حسین…….

خیمه ی دختر من بی تو در امنیت نیست

می دونی چرا عباس؟

سایه ی کعبه نی حرمله پیدا شده است

نقل میکنند هر شب تو حرم اباالفضل روضه به پا بود،الان هم همینطوره،اگر کسی از راه می اومد،مهون می شد، سید قزوینی ادب می کرد،می فرمود شما روضه بخونید،شما منبر برید،شیخ خراسانی از مشهد اومد،رفت بالای منبر ،منبر خوبی هم رفت،روضه ی خوبی هم خوند،مردم خیلی گریه کردند،بعضی ها خودشون رو زدند،برا همین روضه،روضه ی تیر زدن به چشم نازنین قمر بنی هاشم،سید میگه وقتی شیخ از منبر اومد پایین،اومدم گفتم:آقا چرا همچین روضه هایی که سند محکمی هم نداره میخونید،با دل مردم بازی میکنید،شیخ گفت: آقا جان من خیلی سند براش دارم،اما اینجا حرم عمو جان شماست، محل ادب کردنه،سوغاتی روضه شب تاسوعای اباالفضل برا ما باید ادب باشه،به بزرگتر ها،به پدر و مادر، آقا جان محل ادبه، من بحثی ندارم،هرچی شما بگید،سید میگه من اومدم خوابیدم،شب در عالم رؤیا،عمو جانم قمر بنی هاشم رو دیدم،سلام کردم،آقا با بی اعتنایی جواب سلامم رو دادند،گفتم:آقاجان قربونت برم،یه عمری من خادم حرم شما هستم،یه عمری من نوکری شمارو می کنم،چرا این طوری جواب سلامم رو می دید؟مگه من بی ادبی کردم؟دیدم آقا با غیظ بیشتر فرمود:سید مگه تو بودی ببینی کربلا با ما چه کردند،روضه ای که شیخ خونده،من خودم برات کامل میکنم،وقتی تیر به چشمم زدن،سوار بر اسب بودم،دست در بدن نداشتم بخوام تیر رو از چشمم بیرون بکشم،روی اسب پاهام رو بالا بردم،سرم رو پایین آوردم،می خواستم تیر رو مابین پاهام قرار بدم،سرم رو بالا بکشم،تیر از چشمم بیرون بیاد،در همین اثناء کلاه خود،از سرم افتاد،راه باز شد،یه وقت دیدم یه نانجیبی با عمود آهن…….» یه جای دیگه به شیخ کاظم سبتی فرموده،فرموده:« شیخ کاظم بگو، هر سواری بخواد از اسب رو زمین بیوفته،اول دستاش رو جلو میآره،صورت آسیب نبینه،اما من دست در بدن نداشتم،با صورت رو زمین افتادم»،حسین…اشکات رو کف دستت بگیر ،شب ،شب دعاکردن برا فرج آقاست، اللهم عجل لولیک الفرج…

 منبع: کتاب گودال سرخ

منبع : باب المحرم

***

روضه بیست و دم

عرب دیر به یه نفر می گه بطل، بطل کسی است که تا وارد میدان می شه همه چشم ها باز می مونه، کسی نمی تونه به این راحتی از مرکب پائینش بیاره … .

روز عاشورا روز جان دادن عباس (علیه السّلام) بود، (زبانحال) آمد پیش برادرها (پسرای ام البنین) فرمود: امروز حواستون باشه، باید زودتر از همه برید، مادر ما رو روسفید کنید، من می خوام داغ شما را ببینم، پیش زهرا (سلام الله علیها) روسپید بشم، برادرها دست گردن هم انداختند، داغ سه برادر دیده۱، داغ بنی عقیل جا خودش، داغ علی اکبر (علیه السّلام) سخت بود، عباس (علیه السّلام) زنده باشه، علی اکبر (علیه السّلام) و قاسم (علیه السّلام) بچه های زینب (سلام الله علیها) پرپر بزنند … .

نزدیک غروب عاشورا شد، روش نمی شد حاجتش را بگه، صدا زد ذاق صبری، برادر جان ! دلم گرفته، دارم دق می کنم، عباس جان ! می خوای بری؟ سر پایین، بغلش کرد، برادرم ! سر عباس (علیه السّلام) را به سینه گرفت (زینب (سلام الله علیها) داره می بینه) بنفسی انت، حال که می خوای بری با هم می ریم، هر دو سوار شدند، (زبانحال) یه خانم پشت سر این دو برادر داره دعا می خوونه … .

ای ساربان آهسته ران آرام جانم می رود …

مشک پر آب کرد، آب خورد؟ نه وا … صدا زد، انا بن علی المرتضی، باطنا یعنی حسین (علیه السّلام) به آب رسیدم … .

صدای عباس (علیه السّلام) تا آمد، ابی عبدالله نیرو گرفت، مهار اسب را گرفت به طرف عباس (علیه السّلام)، انا ابن محمد المصطفی، حریف عباس (علیه السّلام) نمی شند، تیرانداز ایستاده، دست عباس (علیه السّلام) گرفتار مشکه، مواظب مشک است، هر چی تیر میاد، روی مشک خیمه زده مثل پرنده ها شده، یه نفر گفت: اینجوری نمی شه، دست راست را قطع کردند، انا ابن علی المرتضی، یعنی هنوز زنده ام، حسین (علیه السّلام) باید اسم کسی را ببره، عباس (علیه السّلام) درد استخوان یادش بره، صدا زد: انا بن فاطمه الزهرا، من پسر دست شکسته مدینه، ای دست بریده طاقت بیار۲

غم از بهر مبارک بادم آمد              زهر بیدادگر بیدادم آمد

به دستم ضربت شمشیر تا خورد    غلاف تیغ قنفذ یادم آمد

دریغا حرمت ما را شکستید          دل یاسین و طاها را شکستید

شما دست مرا از من گرفتید         چرا بازوی زهرا را شکستید

تا دید دست نداره، نامرد پاش را گذاشت روی رکاب اسب، نامرد قهقه زد، اگه تو دست نداری من دارم، چنان با عمود آهن …. .

  1.     ۱٫ منتهی الامال: ۱/۳۸۱
  2. ۱٫ مقتل الحسین ذهنی

منبع:کتاب گلواژه های روضه

منبع : باب المحرم

***

روضه بیست و سوم

گفت داداش من فردا چکاره ام؟ فرمود: برو آب بیار، جاسوس های دشمن متوجه شدند، اومدند خبر رسوندند (قبلاً خیلی ها برای بردن آب آمده بودند) گفتند: فردا خود عباس (علیه السّلام) میاد علقمه، ترس بین لشگر دشمن افتاد، ۴ هزار تیرانداز اومدند برا یک نفر، کنار شریعه.

تا روزی که اذن جهاد داده شد، هیچ کس عباس (علیه السّلام) را در لباس رزم ندید، دیدند صبح عاشورا رفت تو خیمه، لحظاتی نگذشت، پر خیمه را کنار زد، بچه ها همه نگاه کردند، ماشاءالله، الله اکبر، حیدری شمشیر حمایل کرده، خوود به سر گذاشته، زره به تن کرده، مثل علی سپر دست گرفت، اما از صبح تا عصر ناراحت دست به قبضه ی شمشیر، آقا ! هر موقع اجازه بده من اینها را تار و مار کنم، امام حسین (علیه السّلام) اجازه نمی ده، می گوید تو کنار من باشی، من آرامم، اما رفت آخر میدان انی علی العباس اغدو بسقا … .

منبع:کتاب گلواژه های روضه

منبع : باب المحرم

***

روضه بیست و چهارم

چندین سال کسب و کارش را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم می کرد، آخر شب پول را تقسیم می کرد و می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام)، اگر گدا می آمد و یا برای حسینیه می داد و یا برای عروسی می داد … .

می گفت: همش سهم اباالفضل (علیه السّلام)، هر کی می آمد تشکر کنه، می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام) است، از عباس (علیه السّلام) تشکر کن.

گذشت، بعد مدتی یه دونه دخترش مبتلا به سرطان خون شد، به طوری که از جاش نمی تونست بلند بشه، پیش هر دکتری که بردند همه جوابش کردند، خبر پیچید تو مردم شهر، کسانی که پول ها را خرج نکرده بودند، به او گفتند یه جای کار تو عیب داره وگرنه اباالفضل (علیه السّلام) تو کاسه ی تو نمی گذاشت، خیلی دلش شکست، یه شب که آمد خانه، خانمش گفت: تو می خواهی چیکار کنی؟ علت را پرسید: گفت از طعنه ی همسایه ها خسته شدم، هر کس من را می بینه با لحنی از من می پرسه که شوهرت این پول ها را از کجا آورده، که این جور بلاش به بچه تون خورده و درد ناعلاج گرفته، تو که این همه پولات را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم کردی، چرا پس بهت محل نمی ذاره؟ چرا نمی ری از او بخوای؟ بهش برخورد، اومد وضو گرفت، تا اومد تکبیر بگه، گفت: خدایا این دو رکعت سهم اباالفضل (علیه السّلام)، باهاش کار دارم، دارم برا اربابام پیشکش می فرستم، پول هایی که خرج کردم کارساز نبوده، دو رکعت نماز براش بفرستم، دو رکعت نماز را خواند، بعد سر به سجده گذاشت، ای اباالفضل ! مردم می گویند تو بچه ام رو مریض کردی، مردم می گویند این درد ناعلاج را در بدن بچه ام تو انداختی، من باور نکردم، من شنیدم تو شفا می دهی و گره باز می کنی … .

آقا حرف های مردم یه طرف، ولی حرف امشب خانمم یه طرف، دیگه بهم گفت، تو که با اباالفضل (علیه السّلام) رفیقی، چرا آدمت حساب نمی کنه، آقا من بد کردم، چرا باید دخترم تقاصش را پس بدهد … .

حرف هایش را زد و آمد، صورت دخترش را بوسید و رفت خوابید، نیمه های شب دید یکی داره شانه اش را تکان می ده، بابا ! پاشو بلند شو، فکر کرد داره خواب می بینه، روشو برگردوند ولی دید انگار جدی جدی یکی داره صداش می کنه، کارت دارم برات پیغام دارم، دید دخترش کنارش نشسته، گفت تو چه جوری از بسترت تا اینجا اومدی؟ گفت بابا منم خواب بودم، از بوی عطر خوبی از خواب پا شدم، دیدم یه آقای سبز قبایی کنارم نشسته، یه دستی به بدنم کشید، گفت دختر بچه، نازنین پاشو، همین حالا برو باباتو از خواب بیدار کن، منم بی اختیار پا شدم، برو به بابات بگو، اباالفضل (علیه السّلام) سلام رسوند، گفته این هم سهم اباالفضل (علیه السّلام) …. .

 منبع:کتاب گلواژه های روضه

منبع : باب المحرم

***

روضه بیست و پنجم

عموم اباالفضل یه پهلوونه

قدش بلنده دستاش قشنگه ابرو کمونه

یه پهلوونه

حالا یکی از این خان کوچولوها چی گفت:

ماتشنه مونه

خدا می دونه

که این فقط کار عموی پهلوونه

میگن که عباس دلش یه دریاست

چشم امید ما همه به دست اونه

حال توی کدوم خیمه نشستن،این خانم کوچولوها دارن با هم حرف میزنن؟

همه تو خیمه ی ربابند

منتظر یه چیکه آبند

آب رو برا خودشون نمی خوان،می خوان بدن به رباب بده علی اصغر

همه تو خیمه ی ربابند

منتظر یه چیکه آبند

یه ذره آب بچه ی رباب رو نجات می داد،خنک نه،اگه آب داغ هم بود نجات می داد

همه تو خیمه ی ربابند

منتظر یه چیکه آبند

حالا تصمیم گرفتند یکی از بچه ها رو بفرستن خیمه ی عمو

تو چشمامون نبینه اشکُ

دست عمو کی میده مشکُ؟

یه خانم دستش رو بلند کرد،اگه گفتی کی بود؟خانم سه ساله،گفت:من میرم به عمو میگم،داداش اصغرم داره میمیره،حسین………………….

همه تو خیمه ی ربابند

منتظر یه چیکه آبند

روضه ای که عباس رو کشته اینه،عباس رو عمود نکشت،عباس رو تیغ نکُشت ،فرق شکافته نکُشت ،تیر به چشم نکُشت ،نیزه و سنگ و خنجر و تبر نکُشت،مگه این چیزهام بوده،باید باشه که اون قامت رشید تو قبر کوچیک جا بشه،اربعین دوید اومد کنار قبر باباش،گفت:بابا عمه زینب چی میگه،یه قبری رو به من نشون داده میگه:قبر عموته،ولی من باور نکردم،بابا یه قبر کوچولو به من نشون داده،بابا آخه عموم قامتش بلند بوده،توی قبر کوچولو چه طوری جا شده؟یه صورتش اینه که بر اثر جراحت ها،نیزها،جنایت ها این بدن درهم ریخت،آقا زین العابدین علیه السلام این بدن رو جمع کرد،یه صورت دیگه اش اینه، اینقده عباس از خجالت آب شد،حسین…….

منبع : باب المحرم

***

روضه بیست و ششم

امروز به دلم افتاده که همه شما را کنار نهر علقمه ببرم. ای گرفتار! مریض دار! حاجت دار! مبتلا! درد دار! که گوشه و کنار این مجلس نشسته ای، خدا می خواهد به برکات پسر علی (ع) امروز حوائجت را بخواهی. بگویم؟ راوی می گوید: بالای بلندی بودم، یک وقت دیدم گرد و غبار بلندی شد. دیگر عباس را ندیدم. یک وقت خیره خیره نگاه کردم دیدم خون از دستهایش می ریزد و بند مشک را به دندان گرفته است. آقا ابالفضل! این مردم دلشان می خواهد یک روز عصر در صحن حرمت بنشیند. اگر انگشت لای در ماشین بماند داد می زنی. آی بمیرم دستهایش را قلم کردند. می فهمی دست قلم شده یعنی چه؟ آی خدا! بعد از آن که دستهایش را بریدند بمیرم یک تیر به چشمش زدند. محاصره اش کردند؛ تیر بارانش کردند. ای خدا! دست ندارد تا تیر را بیرون بیاورد. نانجیبی جلو آمد یک عمود آهنین به فرق ابا لفضل (ع) زد.

امروز می خواهم این مردها سینه بزنند. دستهای ابالفضل(ع) را بریدند، ولی دستهای شما سالم است. سینه بزن! ابالفضل، ابالفضل… خدایا! آیا این دستها را می خواهی نا امید کنی؟

مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری می گوید: می دانی چرا در میان شهدای کربلا فقط به ابالفضل(ع) باب الحوائج می گویند؟ برای اینکه تمام شهدای کربلا که لب تشنه بودند، غیر از ابالفضل(ع) هیچ کدام لب تشنه شهید نشدند. هر کدام که می خواستند از دنیا بروند پیغمبر(ص) می آمد یک ظرف از آب کوثر می آورد، او می خورد و سیراب می شد. مگر پیغمبر(ص) برای ابالفضل آب نیاورد؟ چرا آب برایش آورد. فرمود: عباسم بخور! گفت: نمی خواهم آقا. بشنو تا برایت بگویم و ابالفضل (ع) را بشناسی. صدا زد: عباسم! همه از دست من آب خوردند. آنهایی هم که بعد بیایند آبشان خواهم داد. تو چرا آب نمی خوری؟ یک وقت صدا زد: آقا! مگر صدای العطش بچه ها را نمی شنوی؟ همه سینه بزنید! ابالفضل! ابالفضل!…

« اللهم صل علی محمد و آل محمد، بحق الحسین یا الله »

منبع : باب المحرم

***

روضه بیست و هفتم

ای نور دل حیدر شمع شهدا عباس         با محنت و درد و غم ما رو به تو آوردیم

 

آقا زنجیر به پا داریم  صد جور و جفا داریم زنجیر به پا داریم   از بهر خدا عباس

آی آنهایی که کربلا رفته اید. آی جمعیتی که نهر علقمه رفته اید. امشب می خواهم برایتان زیارت ابالفضل(ع) بخوانم.

« اَلسّلامُ عَلَیکَ أیّهَا العَبدُ الصّالِحُ المُطیعُ لِلّهِ وَ لِرَسولِهِ وَ لاَ میرِالمُومنینَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَنِ أشهَدُ أنَّکَ قَد قُتِلتَ مظلوماً لَعَنَ اللهُ مَن قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللهُ مِن ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللهُ مَن حالَ بَینَکَ ماءِ الفُرات. »

راوی می گوید: یک وقت گرد و غبار بلندشد، دیگر من ابالفضل(ع) را ندیدم. رفتم بالای بلندی تا ببینم در چه حالی است. وقتی نگاه کردم، بمیرم دیدم خون از بازوهایش می ریزد. دستهایش را از بدن جدا کردند. اما دست شما شیعه ها سالم است تا خدمت کنند.

یا ربّ مددی که ره به جانان ببرم                 این آ ب فرات بهر طفلان ببرم

رنگ حسین(ع) پرید. حالش منقلب شد. آمد سر بالین برادر چه برادی!

قدر چمن را بلبل افسرده می داند         غم مرگ برادر را برادر مرده می داند

نقل کرده اند: لقمان حکیم به مسافرت و سفرش طول کشید. وقتی از مسافرت آمد کنیزش گفت: لقمان! کجا بودی؟ دیر آمدی. لقمان! بابایت مُرد. لقمان گفت: راست می گویی؟ ای داد که رشته زندگی ما پاره شد. به خدا تا بابا زنده است این بچه ها دور هم هستند، همین که بابا می میرد هر کدام یک طرف می روند. کنیز گفت: لقمان باز هم دیر آمدی. گفت: چه شده؟ کنیز گفت: مادرت هم مرده. لقمان گفت: راست می گویی؟ ای داد خانه ای که مادر ندارد چراغ ندارد، نور ندارد. یک وقت صدا زد : لقمان! باز هم دیر آمدی. گفت: چه شده است؟ کنیز گفت: برادرت هم مُرده! لقمان گفت: ای داد، کمرم شکست. آی زن و مرد! یک وقت دیدند حسین(ع) دستش را به کمر گرفت، صدا زد: عباسم! الان کمرم شکست.

 

صلی الله علیک یا ابا لفضل العباس؛

منبع : باب المحرم

***

روضه بیست و هشتم

غروب دید یکی صدا زد بچه های خواهرم بیایید جلو، صدای شمر است مثل این که عون و جعفر و عبا س نشنید ن، باز صدا کرد برایشان امان نا مه آوردم ،حضرت در غضبه هی سر گرم کاری می شد، دید دست مهر بانی روی شا نه اش خورد، ابی عبد الله بودگفت :عبا س جان دعوت هر کس را که صدا یت کرد قبول کن،اگر چه فاسق با شد، دید امر امام است رفت غضب ناک فرمود: چی می گی گفت امان نامه آوردم فرمود: اگر امر دادا شم نبود گر دنت را می زدم ،من و برادرام امان داریم، اما پسر پیغمبر و بچه هاش امان ندارند،   نامه جلوی شمر پاره پاره کرد و  ریخت روی زمین، بر گشت پشت خیمه، زهیر گفت عبا س یا ده امیر المو منین، عقیل را فر ستاد تو قبیله ای دنبال زنی، بگردد نامش اینه، می خوام خدا فر زندی به من بده ذخیره کر بلا با شه، ذخر الحسین، نامش فا طمه کلا بیه است، خدا از اون مادر تو و سه برادر را داد، اومدم بگم دست از حسین بر نداری ،می گه دیدم پرید رو اسب به رکاب فشار آورد زد تو دل لشگر گفت زهیر من حسین رو رها کنم، همه فرار کردند ابی عبد الله یکی رو فر ستاد عبا سم بیا، دیدند داره گریه می کنه، کسی که می تونه عبا س رو آروم، کنه زینبه ،دست گذا شت رو ی شانه اش گفت عبا س من تو رو می شنا سم ،حسین می شناسه، اینا می خوا ستن تو رو خورد کنند خود شان خورد شدن .

همه رفتن اومد مودب جلو داد اش عرض کرد، یا بن رسول الله ،سینه ام تنگی می کنه، اجا زه بده برم جونمو قر بو نت کنم، بغض حسین تر کید، صدا زد تو صا حب لوای منی تو پشت و پناه منی تو بری کمر من می شکنه، بنفسی انت ، عالم به حسین می گه جان فدایت، حسین به عبا س، یه وقت دید یکی نا له می زند عمو می شه آب بیاری، سکینه خانم عبا س رو نجات داد. گفت :بله حضرت فر مود برو آب بیار زد، تو قلب لشگر همه فرار کردن وارد شریعه شد ،آب و پر کرد ،به خودش نهیب زد، فذکر عطش الحسین، گفتن اگه این آب به خیام حسین بر سد، همه کشته می شوند، گفتن چه کنیم گفت هر چه تیر انداز ه، به زانو یه جا رو نشونه بگیرند

با بازوی بریده مزن پر پری چنین          زحمت مکش که  خاک کنم بر سری چنین

با تیغ نه تو را به امان نامه کشته اند         آری که می برند به نامه سر این چنین

یک جفت چشمهای تو یک جفت لشگرند     کس مثل من کجا بکشد لشگری چنین

 

منبع : باب المحرم

***

روضه بیست و نهم

امشب شب تاسوعا ست ، امشب شب آن آقایی است که غیر مسلمانها هم به او متوسل می شوند ، امشب دست به دامن آن آقایی بزن که دستگیر عالم است ، باب الحوائج است .

گفت در عالم خواب خدمت امام زمان رسیدم ، دیدم نامه هایی جلوی آقاست ، آقا نامه ها را بعد از خواندن به کناری می گذارند . اما بعضی نامه ها را می خواندند و به چشم می گذاشتند از آقا پرسیدم ، آقا این نامه ها چیه ؟

فرمودند : این نامه ها حاجات محبّان ماست که به امام زاده ها متوسل شده اند . پرسیدم : آقا جان چرا بعضی از این نامه ها را به چشم می گذارید .

فرمودند :آخر این نامه ها ، حاجاتی است که مرا به عمویم عباس قسم داده اند  .

چه گذشت بر امام حسین ، وقتی آمد کنار بدن غرق به خون برادر ، سر برادر را به دامن گرفت ، خونهای چشمانش را پاک کرد فرمود : اَلآن اِنکَسَرَ ظَهری ،وَ قَلّت حِیلتی وَ شَمَّت بی عَدوّی

منبع : باب المحرم

***

روضه سی ام

الا ای جان من جانان من سقای طفلانم                   الا ای ماه من بی تو غریب این بیابانم

به خون خویش غلطانی نمی پرسی که من مردم      ز بهر یاریم بر خیز ای خورشید تابانم

که دردنیا شنیده ساقی لب تشنه ای جانا                مرا در سوگ بنشاندی الا ای راحت جانم

                                    حسینت مانده بی پشت و پناه و لشکر و یاور

                                    ببین با بی کسی ای جان من عازم به میدانم

جعفر بن ابیطالب (جعفر طیار )برادر امیرالمؤمنین است ، در جبهه جنگ دستهایش را قطع کردند ، جعفر را شهید کردند ، خبر آوردند امیرالمؤمنین می آید رسول خدا به همه سفارش کرد کسی با علی حرف نزند ، داغ برادر سنگین است ، همین که امیرالمؤمنین آمد پیغمبر ، علی را بوسید ، فرمود: علی جان خدا صبرت بدهد برادرت را کشتند ، دستهایش را جدا کردند تا این خبر را علی شنید دست به کمرش زد فرمود : اِ نکسر ظَهری ، وَقَلَّت حیلَتی ،وَشَمَّت بی عَدّوی ، اکنون کمرم شکست ، چاره ام اندک  شد ، دشمنم زبان به سرزنش  من گشود ۱٫

۱ . پرچم دار نینوا ، ص ۱۷۸ .

منبع : باب المحرم

***

پوستر اطلاع رسانی محرم + لایه باز




السلام علی الحسین …

سلام بر حسین … سلام بر سالار شهیدان …

سلام بر شهیدان راه حسین (علیه السلام) از یاران وفادار عاشورای سال ۶۱ تا مدافعان حرم  آل الله در سال ۱۴۳۷ …

 سلام بر محرم حسین (علیه السلام) که کم کم بوی عطرش به مشام میرسه …

طرح ها و پوسترهای ویژه ماه محرم رو کم کم منتشر می کنیم، ان شاءالله که قبول صاحبش افتد و به کار دوستان بیاید.

پیش نمایش طرح (کلیک کنید)

السلام علی الحسین ...

دریافت سایز اصلی :  DOWNLOAD

پی نوشت : کم کار شدیم ولی بیکار هرگز !

***

به انضمام :

شهرت خطرناک است/ علت تاثیر نداشتن بعضی مجالس، نگاه مادی است/باید مطیع صد در صد رهبر انقلاب باشیم

عقیق : حاج ماشاءالله عابدی ذاکر پیشکسوت اهل بیت(ع) در مراسم جشن عید غدیر در هیئت میثاق با شهدا نکات مهمی را درباره وضعیت مداحی قبل و بعد ا انقلاب بیان کرد و توصیه هایی هم ذاکرین اهل بیت(ع) به خصوص جوانان داشت.

در ادامه مشروح این سخنان را می خوانید:

بنده از کسانی هستم که وضعیت بعد از انقلاب را از همه جهات بهتر از قبل از انقلاب می دانم . یکی از این جهات مداحی است. خب بنده مداحی هم قبل از انقلاب را هم درک کرده ام و در آن حضور داشته ام و هم مداحی بعد از انقلاب را.

بعضی ها همیشه عادت به تعریف از گذشته دارند . یعنی مثلا بیست سال پیش را بهتر از الان می دانند ، اگر نوار سخنان بیست سال پیششان را گوش بدهید همان موقع هم از بیست سال قبلش تعریف می کرده اند . اما بنده معتقدم اوضاع امروز به خصوص از نظر وضعیت مداحی به مراتب بهتر از گذشته است

قبل از انقلاب سطح سواد مداحان پایین بود

اولا زمان طاغوت مداحی به این گستردگی نبود. یعنی اینطور نبود که وقتی اعلام شود فلان مداح قرار است بخواند ، جمعیت انبوهی حضور پیدا کنند. محتوای جلسات هم این گونه نبود. مثل اکثر افراد جامعه ، سطح سواد در مداحان هم بسیار پایین بود. کم نبودند مداحانی که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند اگر بعضا چه اشعار بلندی هم حفظ می کردند. ولی امروزالحمدلله سطح سواد خیلی بالا آمده است و در جامعه مداحی هم افراد تحصیلکرده و فاضل کم نیستند. یکی از این افراد برجسته برادر عزیزم آقای میثم مطیعی هستند که هم در حوزه تحصیلات تلاش کرده اند هم تحولی در عرصه مداحی ایجاد کرده اند و آن تحول این است که در اشعار و مداحی هایشان به قول شهید مطهری به یزید های زمان و شمر های زمان اشاره می کنند و موضوعات روز را در خواندنشان تبیین می کنند.

نکته بعدی دقت ایشان در نحوه اداره جلسه است که تلاش می شود اشکالاتی که در سایر جلسات هست در اینجا نباشد و یا کمتر باشد.

در آینده مداح باید حد اقل با مدرک دکتری داشته باشد

این روش می تواند الگوی خوبی برای جوانان و علاقه مندان به مداحی باشد. بنده چون در مدرسه مشغولم و سر و کارم با دانش آموزان است بعضا شاهدم که بچه هایی که در هیئت حضور پیدا می کنند و به مداحی علاقه مند می شوند کم کم نسبت به درس و تحصیلات بی توجهی می کنند و این اصلا خوب نیست . در آینده مداح باید حد اقل با مدرک دکتری داشته باشد. باید در این راه قدم برداشته شود و این مداحی است که می تواند موثر باشد. البته داخل پرانتز این نکته را هم بگویم که وقتی انسان به شهرت می رسد خطرات زیادی در کمینش است.

امیرالمومنین (ع) می فرماید : ان قدرتم الا تعرفوا ففعلوا ( اگر قادرید که کاری بکنید که شناخته نشوید آن کار را بکنید.) یعنی از شهرت فرار کنید. حالا یک وقت است که خدا نام انسان را بر سر زبان ها می اندازد ، در آن وقت دیگر باید خود را به خدا سپرد. ولی بدانید شهرت خطرناک است و هرچه سن انسان پایین تر باشد این خطر بیشتر است. می فرماید الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا .

شهرت برای مداح خطرناک است

انسان هر چه قدر پیش مردم عزیز می شود باید به همان میزان بلکه بیشتر پیش خودش ذلیل شود. در دعای عرفه هم هست به این مضامین که خدایا مرا پیش مردم عزیز و پیش خودم ذلیل کن.

در این حالت است که انسان از خطرات مصون می ماند و الا خطرات خیلی زیاد است . یک جوان وقتی میکروفن به دست می گیرد هزارن چشم دارند او را می بینند و این می تواند آسیب بزند. لذا دنبال شهرت رفتن به یک معنا حرام است. اینکه من بیایم اینجا بخوانم برای اینکه شناخته بشوم ، این پشیزی ارزش ندارد که هیچ ، گناه است.

هدف نباید پول و مادیات باشد

وجه دیگر ، موضوع مادی مداحی است. می بینید جایی چیزی به شما نمی دهند اما وجودتان در آنجا مفید است اما جای دیگر میلیون ها تومان می دهند اما چون برای پول و مادیات رفته ای اثری نمی بینی. اینجاست که انسان در دامن مادیات می افتد. انتخاب بین هیئتی که پول خوبی می دهد و جایی که خبر چندانی از پول نیست هم کار سختی است و انسان باید از خدا کمک بگیرد. نمی خواهم بگویم هرکس پاکت گرفت مرتکب خلاف شده است ، نه اشکالی ندارد ولی هدف و معیار انتخابش نباید پول باشد. این آفت مداحی است. اینکه به من بگویند بیا فلان جا بخوان ، من بگویم میایم از امام حسینی که این قدر از او دم زده ام می خوانم و این قدر هم می گیرم! این چطور جور در میاید.

اینکه می بینیم بعضی جاها هزاران نفر می آیند ، سخنرانی و مداحی و سر و صدا اما اثری که باید بگذارد نمی گذارد و همان سینه زن و هیئتی پایش را که بیرون می گذارد باز به سراغ گناه می رود ، چه بسا اثر همین مادی بودن است.

مهمترین آفت مداحی دوری از عالم ربانی است

آفت دیگر مداحی این است که انسان دستش را از دست یک عالم ربانی جدا کند و خودش را بی نیاز این ارتباط بداند. این مهمترین آفت است.

خدا آیت الله حق شناس را رحمت کند. آن موقع در دوران جوانی ما خانه ایشان در خیابان خراسان بود . در ایام میلاد امام زمان(عج) در کوچه ایشان جوان ها جمع می شدند و چراغانی می کردند و ایشان هم یک صندلی می گذاشتند و در کوچه می نشستند و از ما هم دعوت می کردند و می خواندیم.

مطیع رهبر انقلاب باشیم

ارتباط با یک عالم ربانی که انسان را از بلیات و آفات مصون و محفوظ بدارد برای یک مداح لازم و ضروی است. در راس همه اطاعت از بیانات رهبر معظم انقلاب است. ایشان از سوی امام زمان (عج) حمایت می شوند.

ببینید اگر ما مطیع و پیرو صد در صد مقام معظم رهبری باشیم هیچ گاه لطمه نخواهیم خورد. نه اینکه آنجایی که به نفع ماست قبول کنیم و آنجایی که احساس می کنیم به نفعمان نیست ان قلت بیاوریم.

یکی از توصیه های همیشگی ایشان این است که همه بخش ها ی عزاداری باید پیام داشته باشد . شور باید پیام داشته باشد. الان متاسفانه در برخی از جلسات دریغ از یک دعا برای شهدا . بعضی ها حتی اشکال می کنند که چرا از موضوع هیئت و امام حسین(ع) خارج شدی! آن هم امام حسینی که او می خواهد. این شیوه غلط است.

خدا ان شاءالله روز به روز بر توفقیات همه خدمتگزاران دستگاه اهل بیت (ع) و نظام اسلامی به خصوص ذاکرین عزیز بیافزاید.

***

حاج منصور ارضی؛
شهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستند

به گزارش خبرنگار روضه نیوز ؛حاج منصور ارضی در دعای کمیل شب شهادت امام باقر علیه السلام مورخ نوزدهم شهریور ماه ۱۳۹۵ حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام اشاره ای به بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب درباره فاجعه منا داشتند که متن آن به نقل از موسسه قدیم الاحسان را در ادامه خواهید خواند:

شهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستندایام منتهی به روز عرفه و عیدقربان مورد نظر خاص خداوند است
خداوند در طی سال به ایامی خاص توجه دارد و معلوم می‌شود در این روزها خط هدایت باز، برکت، وسعت نعمت و رزق در آن جاری است. در تهلیلات امیرالمومنین علی علیه السلام در دهه اول ماه ذی الحجه که فضیلت ذکر هدایت ایام الله را بیان می‌دارد بحث از لیالی و دهور صورت می‌پذیرد و در آخر دعا به یوم می‌رسد ” لَا إِلَهَ إِلَا اللَهُ عَدَدَ اللَیَالِی وَ الدُهُورِ… مِنَ الیَومِ إِلَى یَومِ‏ یُنفَخُ فِی الصُورِ” لا اله الا الله به تعداد شب‌ها و دوران‌ها … تا به هرروز تا زمانی که در صور قیامت بدمند – برگرفته از کتاب شریف “اقبال الاعمال” – نشان می‌دهد این دهه از ایام خاص سال است و روز عید قربان خودش بحثی جدا از این دهه است. علمای بزرگ ما مطالب مهمی در عظمت این روز بیان کرده اند ولی این ایام منتهی به عرفه مقدمه مهم و اساسی برای رسیدن به صبح روز عید قربان است حتی قدرت خداوند با وجود بسته نبودن دست پای شیطان(مثل ماه رمضان) بر همه نمایان می‌شود و خط هدایت را می‌توان مشاهده کرد.

شهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستندروز عرفه با وجود بسته نبودن دست و پای شیطان قدرت خداوند برهمه نمایان می‌شود
اگر در روز عرفه به ریسمان الهی چنگ بزنیم می‌توانیم به سعادت برسیم، حتی کسانی که از شب‌های ماه رمضان جا مانده اند در این روزها می‌توانند پیروز شوند. در این روز خیلی‌ها به سمت خدا می‌روند و کار و زندگی عمرشان را تامین می‌کنند چون در این روز اوضاع تغییر می‌کند. شنیدید در ماه رمضان نیز به مناسک حج و مخصوصاً عرفه نظر فراوانی است. اما راه میانبر ما به عرفات را ائمه اطهار علیهم السلام روشن کرده اند یعنی وقتی به امام حسین علیه السلام متوسل می‌شوی با زبان مناجات دعای عرفه و یا به امام سجاد علیه السلام متوسل می‌شوی با زبان مناجات در صحیفه خیلی سریع به حال عرفات و قرب الهی می‌رسی. هرچند این را دشمن نمی‌فهمد.

شهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستندبه دلیل اینکه شجره ملعونه پایه و اساس ثابت ندارد محکوم به نابودی است
در مورد شجره ملعونه دقت کنید که قرآن می‌فرماید بر روی زمین شجره ملعونه نفوذ می‌کند و همه جا را هم می‌تواند بگیرد ” ٱلشَجَرَهَ ٱلمَلعُونَهَ فِى ٱلقُرءَانِ وَنُخَوِفُهُم فَمَا یَزِیدُهُم إِلَا طُغیَٰنًۭا کَبِیرًۭا ” (سوره اسراء آیه ۶۰) قرار و مکان آن در زمین است و در رونده بودن ریشه آن تردید نیست. یکی از راه‌های شناخت شجره ملعونه شناخت شجره طیبه است ” أَلَم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِبَهٍ ” (سوره ابراهیم آیه ۲۴) ولی نکته مهم این است که؛ با تمام قدرت و فراگیری شجره ملعونه چون پایه و اساس ثابت ندارد محکوم به نابودی است یعنی با همه کارهایی که کشورهای عربی صهیونیستی آمریکا انجام می‌دهند، با همه پول هایی که خرج می‌کنند – و شاید همه در جنگی نابرابر با اینها توفیق شهادت بیابیم – ولی، مسیر اسلام با تکیه بر کلمه و شجره طیبه پابرجا می‌ماند.
به عبارتی دولت‌های عربی-صهیونیستی آمریکا با هزینه‌های سنگین نظامی سعی به برهم زدن نظام حاکم بر منطقه را دارند و با ناامن کردن منطقه نقش نیروی نظامی آمریکا را بازی می‌کنند یعنی کشورهایی مثل قطر، عربستان، اردن و کویت هم نقشه‌های آمریکا را اجرا می‌کنند و هم هزینه‌های سنگین خرید اسلحه از آمریکا را پرداخت و هم نیروهای نظامی آمریکایی را در گیر نمی‌کنند.

شهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستندشناخت شجره ملعونه برهمگان علی الخصوص جوانان واجب است
الآن با نفوذ در حجاز و عربستان، مسلمانان مجبور به شناخت و تفکیک شجره ملعونه و خبیثه از شجره طیبه می‌شوند. مثال ساده آن در ماجرای حضرت مسلم است که؛ مردم کوفه با وجود بیعت با ایشان به استقبال کسی رفتند که مقابل نائب خاص امام زمان ایستاد! چطور؟ فردی خود را شبیه به اباعبدالله علیه السلام درآورد و با همان حالات و رفتار، از بیرون شهر وارد شهر و سپس وارد دارالعماره شد بعدا مردم فهمیدند این شخص ابن زیاد ملعون است. این وجوب شناخت شجره ملعونه برهمگان علی الخصوص جوانان را مشخص می‌کند. سینه زنی برای امام حسین علیه السلام باید زیاد انجام شود، مداح اهل بیت باید زیاد شود و اصلاً مداحی باید شبانه روزی اجرا شود. ولی شرط دارد همه فقط بر سر امام حسین علیه السلام اتحاد داشته باشند و در مقابل هم نایستند.

شهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستندمردم کوفه به علت نداشتن برائت صحیح و درست به هر سوی متمایل شدند
محله‌ها باید پر شوند از هیئت‌ها منتهی با بیداری، یعنی هیئت‌ها را سنگر بدانید. نگوییم این محله دوتا هیئت دارد بگویید دو سنگر اهل بیت برای پشتیبانی هم در این محله وجود دارد، چون ورود ابن زیاد می‌تواند هر لحظه رخ دهد. ضعف کوفه همین موضوع بود محله‌ها از هم جدا بودند. کوفه مرکز حکومت اسلام بود و همه مردم دیندار بودند ولی این مردم به علت نداشتن برائت صحیح و درست به هر سوی متمایل شدند. یعنی دشمن شناس نبودند و قدرت تفکیک “شجره ملعونه” را از “شجره طیبه” نداشتند، نتوانستند راه نفوذ را بشناسند و ریشه آن را قطع کنند. وقتی برنامه ریزی می‌شود تا هیئت‌ها در تقابل با یکدیگر قرار بگیرند، مداحان در مقابل یکدیگر قرار بگیرند، یعنی یک پرچم از میان سنگرهای اهل بیت به دست خود هیئتی‌ها پایین می‌آید.

شهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستندبدانید شجره ملعونه با نابودی آل سعود از میان نمی‌رود
خیال نکنید در پیام مقام معظم رهبری فقط یک اسم وارد شده است، وحالا ما اگر به عربستان حمله کنیم و برویم به امید خدا سعودی‌ها را نابود کنیم شجره ملعونه را از میان برداشتیم، نه! اینطور نیست. قرآن می‌فرماید “قَالُوا۟ لَولَا ٱجتَبَیتَهَا قُل إِنَمَا أَتَبِعُ مَا یُوحَىٰ إِلَىَ مِن رَبِى هَٰذَا بَصَائِرُ مِن رَبِکُم وَهُدى وَرَحمَه لِقَومٍۢ ” (سوره اعراف آیه ۲۰۳) می‌گویند: چرا خودت(از پیش خود) آن را برنگزیدی؟! بگو: من تنها از چیزی پیروی می‌کنم که بر من وحی می‌شود؛ این وسیله بینایی از طرف پروردگارتان، و مایه هدایت و رحمت است برای جمعیتی که ایمان می‌آورند.
حالا حرف ما این است اگر شناخت و دشمن شناسی نباشد ما هرسال با مسلیمه اقامه عزاداری برای امام حسین علیه السلام  داشته باشیم، نه نائب خاص اباعبدالله علیه السلام را خواهیم شناخت و نه نایب امام زمان خود را خواهیم شناخت و حتی امام خمینی و مقام معظم رهبری را نخواهیم شناخت. من با منافقین، اختلاسگران، بی دین‌ها کار ندارم، مخاطب من همین هیئتی‌ها هستند، وقتی می‌گوییم ولی فقیه اینگونه موضع گیری کرده است نگویید من مقلد مرجع تقلید دیگری هستم وقتی می‌گوییم ولی فقیه یعنی نائب امام زمان، ماباید دقت داشته باشیم این موضوع با احکام تقلید در شرع متفاوت است.

شهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستندتطبیق اعمال امام حسن و یا امام حسین علیهما السلام  برای توجیه کنسرت‌ها انسان را از فیوضات الهی باز می‌دارد
کسانی که رند هستند و یا به هیئت‌ها می‌آیند تا ثواب ببرند، متوجه می‌شوند من چه می‌گویمن به دنبال حرف مداح و منبری می‌گردند ببینند به چه کسی متاک می‌گوید، این طوری می‌شود که تفکر متوکل عباسی در مسئولین ظاهری ما قرار می‌گیرد ، نماینده مجلسی که عضو کمیسیون فرهنگی مجلس است می‌آید با تطبیق اعمال حسنین علیهما السلام می‌گوید ما عزاداری را از امام حسین علیه السلام و کنسرت را از امام حسن علیه السلام بیاموزیم و دلیل می‌آورد اجرای کنسرت تبعیت از امام حسن علیه السلام است. ببینید کار به کجا رسیده که چنین تطبیقی برای توجیه کنسرت صورت می‌پذیرد! مثل آن شخصی که دختر خود را برای مبارزه با حضرت فاطمه سلام الله علیها مقایسه کرده بود. این تطبیق‌ها انسان را از فیوضات الهی باز می‌دارد.
اینکه می‌گوییم هیئت‌ها سنگرهای اهل بیت است و باید پشتیبان هم باشند به این دلیل است که ما درگیر یک نبرد داخلی – همان جنگ فرهنگی – و نبردی خارجی که همه شاهد آن هستیم می‌باشیم. بدین ترتیب باید یک فرد بسیجی هیئتی در میان هیئتی‌ها برای  آموزش و بیان مطالبی درجهت تبیین مواضع دقیق و ایجاد پشتیبانی بین هیئت‌ها وجود داشته باشد. بدانید وقتی حرف از تندروی، افراط، بصیرت و.. می‌شود باید درجایی دیگر انفعال، تفریط و بی بصیرتی صورت گرفته باشد.
شناخت شجره ملعونه به ما مسیر بیداری امام حسین علیه السلام را دقیق نشان خواهد داد، باعث می‌شود فریاد اباعبدالله الحسین علیه السلام را بشنویم که می‌فرمایند نگذارید از اسلام فقط “والسلام” بماند.

شهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستندبهای برائت از مشرکین خون حجاج شهید در سال ۱۳۶۶ و سال گذشته بود
آیا امام حسین احتیاج به گریه ما دارد چون قتیل العبرات است؟! بدانیم این ایام برای کسانی که به حج نرفته اند بر دو قسم است یک قسمت روزه داری، قسمت دوم بیداری است. برای مثال تشخیص روز برائت از مشرکین از اولین کارهایی بود که جمهوری اسلامی ایران انجام داد و البته این برائت تنها با حرف به دست نمی‌آید و بهای آن خون حجاج در سال ۶۶ بود و یا می‌بینید سال قبل بیش از هفت هزار نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند و بیشتر از  ۴۰۰ نفر هم از ایران به شهادت رسیدند. توجه داشته باشیم این راه انتخابی است و خداوند انتخاب می‌کند، ببینیم با خدا چگونه معامله کردیم و این باعث شده از فیوضات الهی بهره مند شویم یا بی بهره بمانیم.

شهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستندشهدای مدافع حرم شاخصه شناخت شجره ملعونه هستند
درمورد ایام شهادت حضرت مسلم علیه السلام ، که پذیرایی و استقبال خوبی نیز داشتند باید گفت ورود ایشان با پذیرایی و استقبال و سپس بیعت جمعی مردان و زنان کوفی به نیابت از اباعبدالله الحسین علیه السلام صورت پذیرفت به شکلی که برای زن‌ها ظرف آبی قرار دادند و زن‌ها در یک طرف دست خود را در تشت آب می‌نمودند و حضرت مسلم هم دست خود را در ظرف آب می‌نمود و به این شکل بیعت صورت می‌پذیرفت. سابقه این کار برمی‌گردد به بیعت با امیرالمومنین علی علیه السلام وحضرت محمد صلی الله علیه و آله .
یعنی علاوه بر مردان، زنان نیز اعلام ایستادگی و پشتیبانی از مسلم ابن عقیل نمودند حالا شما ببینید در کوفه فقط یک زن بر سر این بیعت استقامت نمود.  “طوعه” با اینکه – داماد یا پسرش – در دربار حکومت ابن زیاد بود با این وجود پای مسلم ابن عقیل ایستاد یعنی نگفت من که از روز اول نبودم و یا مسئولیتش با من نیست ، گفت من الآن آمدم حالا چه کمکی می‌توانم به نائب امام زمان کنم. مثل شهدای مدافع حرم که با آمدنشان شهدای دفاع مقدس را رو سفید کردند. اینها شهدای جنگ تحمیلی را زنده کردند. این شهدای مدافع حرم سر نیزه ای در مقابل دشمنان ما هستند. اگر شجره ملعونه را نشناسیم یک روز می‌رسد که فقط برای ثواب در مجلس اباعبدالله شرکت می‌کنی گویی که امام حسین علیه السلام به گریه‌های ما نیاز دارد، یا چون بانیان به هیئت نیاز دارند یک پولی هم به هیئت می‌دهند.

***

اسلامِ امام حسین؛اسلامِ سیاست و مجاهدت است
بیانیه هیأت‌های محوری و برگزیده کشور در آستانه محرم

به گزارش روضه نیوز ؛برای تهیه «بیانیه هیأت‌های محوری و برگزیده کشور در آستانه محرم الحرام»، ضمن رصد و بررسی و تحلیل فضای جامعه و نقاط قوت و ضعف و فرصت‌ها و تهدیدهای پیشِ روی هیأت‌ها؛ محورهای آن از تمام شرکت‌کنندگان در پنجمین همایش هیأت‌های محوری و برگزیده کشور فراخوان، بررسی و جمع‌بندی شد. سپس پیش‌نویسِ بیانیه در جلسه‌ای با حضورِ خادمین و نمایندگان هیأت‌ها بازخوانی و اصلاح شد. متن بیانیه به شرح زیر می‌باشد:

بسم الله الرحمن الرحیم

عاشورا سرمایه عظیم و میراث گران‌بهای سیدالشهدا(علیه‌السلام) است که موجب بالندگی، حرکت و اثرگذاری مکتب شیعه است. سرچشمه تمام مجاهدت­ها و جانفشانی‌ها عاشورا است. انقلاب اسلامی با عاشورا آغاز شد و با آن به مسیر رشد و تعالی خود ادامه می‌دهد. ما خادمان هیأت، وظیفه خود می‌دانیم، از این سرمایه عظیم محافظت کرده و بر شکوه آن بیافزاییم.

عاشورا از «معرفت و عقلانیت»، «حماسه و عزت» و «احساس و عاطفه» تشکیل یافته است. عناصری که جزء لازم و جدانشدنی پیکره عاشورا هستند. عاشورای بدون حماسه و عزت، عاشورای خالی از تفکر و اندیشه و معرفت، و عاشورای منهای عاطفه و اشک، نمایش و بزرگداشتی ناقص از این واقعه و انقلاب عظیم است. ما خادمان هیأت­ها وظیفه خود می­دانیم، در فرصت محرم این سه عنصر را تبیین کرده و زمینه ایجاد آن را در جامعه و علی‌الخصوص در بین جوانان ایجاد کنیم.

احترام به عاشورا، یعنی احترام به مقاومت، یعنی احترام به سرخم نکردن در برابر ظلم. احترام به عاشورا، یعنی احترام به برائت از طاغوت و مستکبرین، یعنی مصداق «مثلی لا یبایع مثله»، یعنی احترام به مرگ با عزت، در زمانه غوغای یزیدان مستکبر که مصداقی دقیق‌تر از آمریکا و صهیونیست برای آن پیدا نمی‌شود. در زمانه هیاهوی پیروان اموی آنان در سوریه و عراق و همه آن‌ها که مصداق «بایعت و شایعت و تابعت علی قتله» هستند، راه اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) راه ماست و مسیری جز آن نمی‌شناسیم. ما خادمان هیأت، وظیفه خود می‌دانیم با تأسی به علمدار کربلا، تا آخرین لحظه از پرچم حسینی محافظت کرده و حسرت قبول امان‌نامه را بر دل دشمنان ولی باقی گذاریم و فریاد رسای «هیهات منّا الذله» را به گوش عالمیان رسانیم.

فضای هیأت و جلسات اقامه عزای سیدالشهدا (علیه‌السلام) فضایی مقدس و مطهر است. فضای نزول ملائکه است، فضای تطهیر قلوب و غبارروبی جان­ها از گَرد دنیا و معاصی است. ما خادمان خیمه­گاه حسینی وظیفه خود می‌دانیم ساحت نورانی این خیمه را از آلودگی­ها پیراسته و آن را به کلام و ذکر اهل‌بیت(علیهم‌السلام) زینت دهیم. چهارچوب هیأت، شریعت و مسیر اهل بیت (علیهم‌السلام) است. از این رو برخود لازم می‌دانیم از هرگونه انحراف از این مسیر در شعر و سبک و سایر ابزارهای هنری جلوگیری کنیم.

به فرموده حضرت روح الله(ره) آن رهرو حقیقی مکتب سیدالشهدا (علیه‌السلام): «هر مکتبی هیاهو می‌خواهد، باید پایش سینه بزنند، هر مکتبی تا پایش سینه‌زن نباشد، تا پایش گریه‌کن نباشد، تا پایش توی سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمی‌شود.» پس برخود لازم می‌دانیم برای حفظ مکتب عاشورا، با راه‌اندازی دسته­های عزاداری، فضاسازی مناسب، برپایی ایستگاه‌های صلواتی و بسنده نکردن به فضای داخل هیأت در این راستا بهتر از سال گذشته قدم برداریم.

اسلامِ امام حسین(علیه‌السلام)، اسلامِ سیاست و مجاهدت است. اسلامِ جان دادن برای استقرار حکومت الهی است. مرام ما این است که ضمن پرهیز از ورود در دعواهای جناحی و سلیقه­ای و توهین به افراد، با تبیین شاخصه­های حرکت سیاسی امام حسین (علیه‌السلام) و استفاده از این مضامین در اشعار، بر بصیرت و شناخت مخاطبین افزوده و ذهن­ها را برای تشخیص حق از باطل و تفکیک ایمان از نفاق هدایت کنیم.

سیدالشهدا (علیه‌السلام) همه بزرگان و علمای اسلام را اعم از شیعه و غیر شیعه، به مبارزه برای نجات اسلام دعوت فرمودند. ما نیز با تأسی به آن رهبر یگانه، همه جهان اسلام، اعم از شیعه و سنی را به یکپارچگی و تشکیل صف واحده برای نجات اسلام و مبارزه با استکبار جهانی دعوت می‌کنیم و هرگونه اقدام برای تفرقه‌افکنی و نزاع را کمک به دشمنان امام حسین (علیه‌السلام) می‌دانیم.

حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام) قبل از واقعه عاشورا به اصحاب خود فرمودند: هرکس حقی از مردم بر گردن دارد کاروان را ترک کند و حق­الناس را ادا کند. مرام ما مرام حسینی است و تلاش می‌کنیم به هیچ نحو مراسم و دسته­های عزا موجبات ضایع شدن حق مردم نشود.

عاشورا نتیجه دنیاطلبی خواص و بی­بصیرتی عوام بود. ما خود و جامعه را به دل بریدن از دنیا و بصیرت دعوت می­کنیم. قطعاً کوتاهی و سکوت خواص در این پیچ تاریخی منجر به مظلومیت حق خواهد شد.

قدمِ صدق عاشقان سیدالشهدا (علیه‌السلام) با خون و مجاهدت ثابت می­شود و شهدای انقلاب و دفاع مقدس مصداق حقیقی حسینیان راستین هستند. مرام ماست که این الگوهای یگانه را به نسل جوان معرفی کرده و راه و رسم عاشورایی زیستن و حسینی شدن را از آن‌ها بیاموزیم.

طلیعه نورحسینی در تمام دنیا قابل رؤیت است. امروز بیش از پیش حقیقت عاشورا و مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) متجلی شده و جان‌های تشنه را به سوی کربلا می‌کشاند. نهضت میلیونی زیارت اربعین و سانسور خبری غرب، نشان از این حقیقت دارد. اقدام به عزاداری­های وهن­آلود چون قمه‌زنی که پایه‌ای در دین ندارد، زمینه کراهت و دوری قلب­ها را از نور سیدالشهدا (علیه‌السلام) فراهم می­کند و این ظلمی است نابخشودنی. ما ضمن برائت از عاملان اصلی و مزدوران انگلیسی، آن تعداد از محبین امام حسین (علیه‌السلام) را که از روی ناآگاهی تحت تأثیر القائات شیطانی رسانه­ای قرار گرفته‌اند، به هوشیاری و توجه به عواقب این عمل ناپسند دعوت می‌کنیم.

***

حجت الاسلام مومنی در همایش بسیج مداحان:
روضه‌ها باید مستند باشد تا دشمنان سوء استفاده نکنند

 به گزارش روضه نیوز ؛حجت الاسلام سید حسین مومنی در همایش بسیج مداحان استان تهران که در حسینه‌ پیروان شهدا در شهرستان ری برگزار شد، با بیان این که در قرآن کریم سخن از وجاهت ۲ پیامبر، موسی با عنوان (وجیهاً فی‌‌الاخره) و عیسی(ع) با عنوان (وجیهاً فی‌الدنیا و الآخره) آمده است گفت: افرادی بر این دو پیغمبر تهمت می‌زدند تا وجاهت آنان را از بین ببرند اما خداوند این را نمی‌خواست و آنان را وجیه قرار داد.

بدون عکس

وی با اشاره به نعمت عطا شده از سوی خدا که وجیه در دنیا و آخرت است، یادآور شد: این نعمتی است که هر که با آن انس بگیرد نه تنها در دنیا بلکه در آخرت نیز وجاهت پیدا می‌کند و او امام حسین(ع) است.

حجت الاسلام مومنی با بیان این مطلب که هنوز نزدیک ۲ ماه تا راهپیمایی اربعین حسینی(ع) باقی مانده است، اما تاکنون جمعیت بسیاری از مشتاقان حسینی برای این سفر ثبت نام کرده‌اند گفت: این شوق بسوی امام حسین(ع) از وجاهت عطا شده خداوند به آن امام بزرگوار است.

وی خاطر نشان کرد: روایت بسیار زیادی درباره فضیلت زیارت امام حسین(ع) در کتاب‌هایی چون کامل‌ الزیارات، نورالعین، جلد ۱۰ و ۱۱ دانشنامه امام حسین(ع) به صورت مستند بیان شده است و می‌توان این نتیجه را گرفت که صرف زیارت امام حسین(ع) موضوعیت دارد و یقیناً اثرگذار نیز خواهد بود. همچنان که تاکنون چنین بوده است.

حجت الاسلام مومنی با اشاره به عقلانیت، حماسه و عزت و عاطفه به عنوان ۳ عنصر مورد تاکید مقام معظم رهبری درباره ماجرای کربلا گفت: این ۳ عنصر باید توأم با هم مورد توجه باشد. هیچ چیزی در کربلا خارج از عقلانیت نبوده است اما باید ظرف عقل را نیز گسترش داد و مداحان در این عرصه می‌توانند اثرگذار باشند.

وی افزود: گاهی اوقات پیش می‌آید که کار با عقل و حماسه پیش نمی‌رود لذا اینجاست که باید به سراغ «عاطفه» رفت و امام حسین(ع) با روی دست گرفتن حضرت علی‌اصغر(ع) عاطفه عالمیان را در عالم تحت تاثیر قرار دادند.

حجت الاسلام مومنی با بیان این که پیامدهای واقعه کربلا و اتفاقات آن روز لازم است، برای مردم بیان شود گفت: ذاکران اهل بیت(ع) در انتخاب سبک و اشعار مداحی وقت می‌گذارند اما در زمینه روضه خوانی وقت کافی گذاشته نمی‌شود.

وی خاطر نشان کرد: آنقدر روضه صحیح داریم که دیگر نوبت به زبان حال نمی‌رسد و باید به این نکته توجه داشت که روضه‌ها مستند باشند. چرا که دشمنان به این موضوع توجه ویژه دارند و باید طوری رفتار کرد که زمینه برای سوء استفاده آنان فراهم نشود.

***

السلام علی الحسین ، پوستر السلام علی الحسین

درباره نویسنده

شیعه آرت

السلام علیک یا علی بن محمد ایها الهادی النقی

دکور هیئت محرم + لایه باز

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

امام سجاد عیه السلام فرمود: «اَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنی یَابْنَ زِیاد، اَما عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَهٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَهُ»؛

(اى پسر زیاد! آیا ما را با قتل تهدید مى کنى؟ مگر نمى دانى که کشته شدن [در راه خدا]، عادت [دیرین] ما و شهادت، مایه کرامت و افتخار ماست).

***

پیش نمایش طرح (کلیک کنید)

tarhe-dekore-moharram-95-1

دریافت فایل لایه باز (قسمت اول) این طرح :  DOWNLOAD

دریافت فایل لایه باز (قسمت دوم) این طرح :  DOWNLOAD

***

***

پیش نمایش طرح (کلیک کنید)

tarhe-dekore-moharram-95-1-123

نکته :

۱- طرح وسط رو هم می تونید تغییر بدید و طرح دلخواه رو کار کنید . مثل طرح بالا …

۲- قابلیت بکار بردن تصاویر شهدای مدافع حرم .

۳- با کم و اضافه کردن تعداد یالها می تونید فضا رو به خوبی پوشش بدید .

***

وسایل لازم برای اجرا :

اسپیس

بنر

ترمه

گلدان کوچک

شاسی شهدای مدافع حرم

چسب چوب و چسب یک دو سه

لامپ هالوژنی و سیم و….

چوب با مقطع مثلثی برای لبه طاقچه

پی نوشت :

این دکور بسیار زیبارو برای ماه مبارک رمضان اجرا کردم / با ده نفر نیروی کمکی تقریبا ۱۶ ساعت کار مداوم و مفید طول کشید تا اجرا شد / تقریبا حدود یکونیم میلیون هزینه اجراش شد .

تصاویر / اجرا شده رو در اینجا می تونید مشاهده کنید

***

به انضمام :

گفتگوی امام سجاد(ع) و ابن زیاد در کوفه

پرسش : گفتگوی امام سجاد(علیه السلام) با ابن زیاددر دارالاماره کوفه چگونه بود؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: ابن زیاددر دار الاماره کوفه رو به على بن الحسین(علیه السلام) کرد و پرسید: «تو کیستى؟» حضرت پاسخ داد: «من على بن الحسین هستم».
ابن زیاد گفت: مگر على بن الحسین را خداوند (در کربلا) نکشت؟
امام(علیه السلام) فرمود: من برادرى به نام على بن الحسین داشتم که مردم (ستمگر) او را به قتل رساندند.
ابن زیاد گفت: نه، او را خداکشت!
امام چهارم با استفاده از آیه۴۲ سورهزمر فرمود: «اللهُ یَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»؛ (خداوند، جانها را به هنگام مرگشان مى گیرد) (یعنى هر چند خداوند، جان هر کس را هنگام مرگ مى ستاند ولى برادرم را عدهاى ستمکار به شهادت رساندند).
ابن زیاد که از این جواب دندان شکن خشمگین شده بود، گفت: تو با جرات و جسارت پاسخ مرا مى دهى؟! هنوز در تو، توانایى پاسخگویى به من وجود دارد؟ او را ببرید و گردن بزنید!!
زینب کبرى(علیها السلام) چون چنین دید، امام زین العابدین(علیه السلام) را در آغوش گرفت و خطاب به ابن زیادفرمود: بس است؛ هر چه خواستى از خون ما بر زمین ریختى. سپس افزود: «وَاللهِ لا اُفارِقُهُ، فَاِنْ قَتَلْتَهُ فَاقْتُلْنی مَعَهُ»؛ (به خدا سوگند! از او جدا نخواهم شد، اگر مى خواهى او را بکشى، مرا نیز همراه او به قتل برسان).
ابن زیاد به زینب و امام سجاد(علیهما السلام) نگاهى انداخت و گفت: «عَجَباً لِلرَّحِمِ»؛ (شگفتا از مهر خویشاوندى!).
سپس افزود: به خداسوگند! گمان مى کنم این زن دوست دارد با برادرزاده اش کشته شود. از او (على بن الحسین) درگذرید که گمان مى کنم همین بیمارى براى درد و رنجش کافى است. (۱)
سید بن طاووس در کتابش پس از نقل ماجراى فوق (با مقدارى تفاوت) مى افزاید: امام سجاد(علیه السلام) رو به عمه اش کرد و فرمود: «عمه جان! تو آرام باش تا من با وى سخن بگویم». آنگاه رو به ابن زیادکرد و فرمود: «اَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنی یَابْنَ زِیاد، اَما عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَهٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَهُ»؛ (اى پسر زیاد! آیا ما را با قتل تهدید مى کنى؟ مگر نمى دانى که کشته شدن [در راه خدا]، عادت [دیرین] ما و شهادت، مایه کرامت و افتخار ماست).
پس از این گفتگوها ابن زیادکه کاملا شکست خورده بود، دستور داد على بن الحسین و همراهانش را درخانه اى کنار مسجد اسکان دهند. (۲)
آیا با هیچ قلم و بیانى ممکن است ارزش و عظمت این سخنان را در آن مجلس که گروهى حاضر بودند ترسیم کرد؟ به یقین این سخنان زبان به زبان مى گشت و سراسر کوفه را فرا گرفت و به بیرون آن نیز منتقل شد و تاثیر خود را در داورى مردم درباره عظمت خاندان على(علیه السلام) و خباثت دشمنان آن گذاشت و بار دیگر بذر انقلاب را بر ضد آل امیه در همه جا پاشید. (۳)

پی نوشت:
(۱). ارشاد مفید، ص ۴۷۳ – ۴۷۴ و ملهوف (لهوف)، ص ۲۰۲ (با مقدارى تفاوت) همچنین رجوع کنید به: تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۵۰٫
(۲). ملهوف (لهوف)، ص ۲۰۲٫
(۳). گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه‏ ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، امام على بن ابى طالب علیه السلام‏، قم‏، ۱۳۸۸ ه. ش‏، ص ۵۷۸

***

روش ائمه در احیای حماسه عاشورا

 پرسش : روش ایمه در زنده نگه داشتن حماسه عظیم عاشوراچه بود؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: امامان اهل بیت(علیهم السلام) در تلاش براى زنده نگهداشتن یاد امام حسین(علیه السلام) از شیوه هاى گوناگونى استفاده مى کردند، از جمله:
۱ ـ برپایى مجالس سوگوارى
علقمه حضرمى نقل مى کند که امام باقر(علیه السلام) در روز عاشورابراى امام حسین(علیه السلام) در خانه اش اقامه عزا مى کرد.
«…ثُمَّ لَیَنْدِبُ الْحُسینَ(علیه السلام) وَ یَبْکِیهِ وَ یَاْمُرُ مَنْ فِی دارِهِ مِمَّنَ لا یَتَّقِیهِ بِالْبُکاءِ عَلَیْهِ … وَلْیَعُزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصابِهِمْ بِالْحُسَیْنِ(علیه السلام)»; (امام باقر(علیه السلام) بر امام حسین مى گریست و به افرادى که در خانه بودند و از آنان تقیّه نمى کرد، مى فرمود: بر آن حضرت سوگوارى کنند… و به آنان مى فرمود در مصیبت حسین(علیه السلام) به یکدیگر تسلیت بگویند).(۱)
برکاتى که امروز از مجالس سوگوارى آن حضرت نصیب امّت اسلامشده و مى شود بر کسى پوشیده نیست. آثار فرهنگى و تربیتى وآموزشى این سنّت ماندگارِ ایمّه اطهار(علیهم السلام) آنقدر زیاد است که قسمت اعظم فرهنگ شیعى به طور مستقیم یا غیر مستقیم از آن متاثّر است.
۲ ـ یادآورى مصایب آن حضرت(علیه السلام)
در مناسبت هاى مختلف در حدیثى مى خوانیم امام صادق(علیه السلام) به داود رقّى فرمود:
«اِنِّی ما شَرِبْتُ ماءً بارِداً اِلاَّ وَ ذَکَرْتُ الْحُسَینَ(علیه السلام)»; (من هرگز آب سرد ننوشیدم مگر این که به یاد امام حسین(علیه السلام) افتادم).(۲)
در روایتى دیگر مى خوانیم وقتى که منصور دوانیقى درِ خانه امام صادق(علیه السلام) را آتش زد، آن حضرت در منزل حضور داشت و آتش را خاموش کرده و دختران و بانوان وحشت زده اش را آرام نمود. فرداى آن روز تعدادى از شیعیان براى احوالپرسى خدمت امام(علیه السلام) شرفیاب شدند. امام(علیه السلام) را گریان و اندوهگین یافتند، پرسیدند: این همه اندوه و گریه از چیست؟ آیا به دلیل گستاخى و بى حرمتى آنان نسبت به شما است؟ امام(علیه السلام) پاسخ داد:
«لا وَ لکِنْ لَمّا اَخَذَتِ النّارُ ما فِی الدِّهْلِیزِ نَظَرْتُ اِلى نِسایِى وَ بَناتِى یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدّارِ مِنْ حُجْرَه اِلَى حُجْرَه وَ مِنْ مَکان اِلى مَکان هذا وَ اَنَا مَعَهُنَّ فِی الدّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّىَ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَه الى خَیْمَه وَ مِنْ خِباء الى خِباء»; امام(ع) فرمود: (هرگز براى این گریه نمى کنم، بلکه گریه من براى این است که وقتى آتش زبانه کشید، دیدم بانوان و دختران من از این اطاق به آن اطاق و از این جا به آن جا پناه مى برند با این که (تنها نبودند و) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین(علیه السلام)در روز عاشوراافتادم که از خیمه اى به خیمه دیگر و از پناهگاهى به پناهگاه دیگر فرار مى کردند و مردان آنها همه شهید شده بودند).(۳)
۳ـ گریستن و گریاندن
از موثّرترین تدابیر ایمّه اطهار(علیهم السلام) براى احیاى نهضت عاشورا گریه بر امام حسین(علیه السلام)است. امام سجّاد(علیه السلام)در طول دوران امامتش پیوسته سوگوار قصّه عاشورابود و در این مصیبت آن قدر گریست که از «بکّایین عالم» (بسیار گریه کنندگان) لقب داده شد.(۴)
آن حضرت مى فرمود: «اِنِّى لَمْ اَذْکُرْ مَصْرَعَ بَنى فاطِمَهَ اِلاّ خَنَقَتْنِى الْعَبْرَهُ»; (هر زمان که به یاد قتلگاه فرزندان فاطمه (کربلا) مى افتم، اشک گلوگیرم مى شود).(۵)
گریه هاى امام(علیه السلام) که در هر مناسبتى به آن اقدام مى کردند باعث بیدارى عمومى و مانع از فراموش شدن نام و یاد شهیدان عاشوراشد.
امامان بزرگوار شیعهنه تنها خود در عزاى سالار شهیدان مى گریستند، بلکه همواره مردم را به گریستن بر امام حسین(علیه السلام) تشویق و ترغیب مى کردند.
در روایتى از امام رضا(علیه السلام) آمده است: «فَعَلى مِثْلِ الْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ الْباکُونَ، فَاِنَّ الْبُکاءَ عَلَیْهِ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظامَ»; (پس بر همانند حسین(علیه السلام) باید گریه کنندگان گریه کنند، چرا که گریه بر آن حضرت گناهان بزرگ را مى ریزد).(۶)
به موازات ثوابهاى عظیمى که براى گریستن در روایات آمده است، براى گریاندن و حتّى «تباکى» (حالت گریه به خود گرفتن) ثوابهاى زیادى ذکر شده است.
۴ـ تشویق شاعران به مرثیه سرایی
در روایتى در ارتباط با گریه بر مظلومیّت اهل بیت(علیهم السلام) مى خوانیم:
«مَنْ بَکى وَ اَبْکى واحِدَاً فَلَهُ الْجَنَّهُ وَ مَنْ تَباکى فَلَهُ الْجَنَّهُ»; (هر کس بگرید و (حتّى) یک تن را بگریاند، پاداشش بهشتاست و هر کس حالت اندوه و گریه به خود بگیرد پاداش او بهشت است).(۷)
شاعرانى که مصایب امام حسین(علیه السلام) را به شعر درآورده و در مجالس و محافل مى خواندند، همواره مورد لطف خاصّ و عنایت ویژه ایمّه معصومین(علیهم السلام) قرار داشتند. شعراى بنامى چون «کُمَیت اسدى»، «دِعبل خُزاعى»، «سیّد حِمْیرى» و… به عنوان (شاعران اهل بیت) با تشویق ایمّه اطهار(علیهم السلام) از موقعیّت هاى اجتماعى بلندى در بین مردم برخوردار بودند.
هارون مکفوف [یکى از یاران امام صادق(علیه السلام)] مى گوید: به محضر آن حضرت شرفیاب شدم، فرمود: «برایم مرثیه بخوان. برایش خواندم. فرمود: «لا کَما تَنْشِدُونَ وَکَما تَرْثِیهِ عِنْدَ قَبْرِهِ»; (این گونه نمى خواهم، آن گونه که در کنار قبر آن حضرت(علیه السلام) مرثیه مى خوانید، بخوان) و من خواندم:
«اُمْرُرُ عَلى جَدَثِ الْحُسَیْنِ *** فَقُلْ لاََعْظُمِهِ الزَّکِیَّهِ»
(از کنار قبر حسین(علیه السلام) گذر کن و به آن استخوان هاى پاک او بگو…)
دیدم آن حضرت به گریه افتاد، سکوت کردم، ولى فرمود: ادامه بده، ادامه دادم. فرمود: «باز هم بخوان» خواندم تا به این بیت رسیدم:
«یا مَرْیَمُ قُومی وَانْدُبِی مَوْلاکِ *** وَ عَلَى الْحُسَینِ فَاسْعَدی بِبُکاکِ»
(اى مریم! برخیز و بر مولاى خود ندبه کن و با گریه ات بر حسین(علیه السلام)رستگارى طلب کن).
دیدم امام صادق(علیه السلام)گریه کرد و بانوان، شیون سر دادند. وقتى آرام شدند، حضرت فرمود:
«یا اَبا هارُونَ مَنْ اَنْشَدَ فِى الْحُسَیْنِ فَاَبْکى عَشْرَهً فَلَهُ الْجَنَّهُ»; (اى ابوهارون! هرکس بر امام حسین(علیه السلام) مرثیه بخواند و ده نفر را بگریاند، پاداش او بهشتاست).(۸)
۵ ـ اهمّیّت به تربتامام حسین(علیه السلام)
دشمنان اسلاماز بنى امیّه و بنى عبّاس با تمام توان، تلاش مى کردند تا قیام امام(علیه السلام)و یاران پاکباخته اش به دست فراموشى سپرده شود و مردم از آن سخنى نگویند و حتّى اثرى از قبر آن امام همامبه جاى نماند.
از این رو، برخى از خلفاى عبّاسى بارها به ویران کردن قبر آن حضرت اقدام کردند.(۹) ولى از آن سو ایمّه اطهار(علیهم السلام) در هر فرصتى براى مقابله با این جریان بپا خواستند و تربتآن حضرت را قطعه اى از خاک بهشت، مایه شفاى دردها، و موجب برکت زندگى دانسته اند.
در روایتى از امام موسى بن جعفر(علیهما السلام) مى خوانیم: «لا تَاْخُذُوا مِنْ تُرْبَتی شَیْیاً لِتَبَرَّکُوا بِهِ، فَاِنَّ کُلَّ تُرْبَه لنا مُحَرَّمَهٌ اِلاَّ تُرْبَهُ جَدِّى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ(علیهما السلام) فَاِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَها شِفاءً لِشِیعَتِنا وَ اَوْلِیایِنا»; (از تربتمن چیزى براى تبرّک بر ندارید، زیرا همه تربتها جز تربتجدّم امام حسین(علیه السلام) (خوردنش) حراماست. خداوند ـ عزّ و جلّ ـ آن را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است!).(۱۰)
در حالات امام سجّاد(علیه السلام) آمده است که در پارچه اى تربتامام حسین(علیه السلام) را نگه مى داشت.
«فَکانَ اِذا حَضَرَتْهُ الصَّلاهُ صَبَّهُ عَلى سَجّادَتِهِ وَ سَجَدَ عَلَیْهِ»; (هرگاه وقت نمازمى رسید، آن (تربت) را روى سجّاده اش مى ریخت و بر آن سجدهمى کرد).(۱۱)
مجموع روایاتى که در مورد تربتامام حسین(علیه السلام) وارد شده است، مى رساند که استفاده از برکت آن تربتپاک، از نخستین روز ولادت، با بازکردن کام نوزاد با آن آغاز شده و تا واپسین لحظات حیات و قراردادن تربتدر قبر، به پایان مى رسد.(۱۲) همچنین ساختن مهر و تسبیحبا تربتکربلا و همراه داشتن آن و خوردن مقدار بسیار کمى (مثلا به اندازه یک عدس در آب حل کند و بخورد) از آن به قصد شفا و باز کردن افطار در روز عید فطربا آن مورد ترغیب و توصیه ایمّه اطهار(علیهم السلام) بوده است.(۱۳)
۶ ـ اهتمام ویژه به زیارتمرقد امام حسین(علیه السلام)
ایمّه اطهار(علیهم السلام) گذشته از آن که خودشان به زیارتقبر امام حسین(علیه السلام) مى رفتند، با بیان پاداش هاى عظیم براى زیارتآن حضرت، شیعیان را براى رفتن به کربلا تشویق و بسیج مى کردند و خاطره آن شهیدان پرافتخار را زنده نگه داشته، ضربات سنگینى را برپیکر کفر و عناد و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) وارد مى کردند.
از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده است: «ما مِنْ اَحَد یَوْمَ الْقِیامَهِ اِلاَّ وَ هُوَ یَتَمَنّى اَنَّهُ زارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلىٍّ(علیهما السلام) لِما یَرى لَما یُصْنَعُ بِزُوّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ(علیهما السلام)مِنْ کَرامَتِهِمْ عَلَى اللهِ»; (هر کسى در روز قیامت، آرزو مى کند که از زایران قبر امام حسین(علیه السلام)باشد، از فزونى آنچه از کرامت آنان (زایران قبر آن حضرت) نزد خداوند مشاهده مى کند).(۱۴)
و نیز از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: «مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَکُونَ عَلى مَوایِدِ نُور یَوْمَ الْقِیامَهِ، فَلْیَکُنْ مِنْ زُوّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ(علیهما السلام)»; (هر کس دوست دارد روز قیامتدر کنار سفره هاى نور الهى بنشیند، باید از زایران امام حسین(علیه السلام) باشد).(۱۵)
حتّى در برخى از روایات زیارتمکرّر آن حضرت توصیه شده است.
امام ششم(علیه السلام) مى فرماید: «مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَنْظُرَ اِلَى اللهِ یَوْمَ الْقِیمَهِ، وَ تَهَوَّنَ عَلَیْهِ سَکْرَهُ الْمَوْتِ، وَ هَوْلُ الْمُطَّلَعِ، فَلْیَکْثُرْ زِیارَهَ قَبْرِ الْحُسَینِ(علیه السلام)»; (هر کس دوست دارد در قیامتنظر به رحمت هاى الهى کند و سختى جان کندن بر او آسان شود و هول و هراس قیامتاز او برطرف گردد، مرقد امام حسین(علیه السلام)را بسیار زیارتکند).(۱۶) ؛(۱۷)

پی نوشت:
(۱). وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۹۸٫  ابواب  المزار، باب ۶۶، ح ۲۰٫
(۲). امالى صدوق، ص ۱۴۲٫
(۳). مأساه الحسین، ص ۱۱۷ و مجمع مصائب اهل البیت،  خطیب  هندوبى، ج ۱، ص ۲۴ (مطابق نقلِ ره توشه راهیان نور، ویژه محرم ۱۴۲۱، ص ۴).
(۴). وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۹۲۲، باب ۸۷، ح ۷٫
(۵). بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۸ .
(۶). بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۴ و وسائل الشیعه، ج  ۱۰، ص  ۳۹۴، ح ۸ .
(۷). بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۸٫
(۸). بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۷٫
(۹). در بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۰ بابى تحت عنوان  «جور  الخلفاء على قبره الشریف» درباره تلاش خلفاى جور براى تخریب قبر آن حضرت  آمده است.
(۱۰). وسائل الشیعه، ج  ۱۰، ص  ۴۱۴، ح ۲ و بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۱۸٫
(۱۱). بحارالانوار، ج  ۹۸، ص  ۱۳۵٫ براى اطلاع بیشتر مراجعه شود به وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۴۲۰، باب ۷۵،  (باب  استحباب اتّخاذ سبحه من تربه الحسین(علیه السلام)).
(۱۲). از امام  صادق(علیه  السلام) روایت شده است: «حَنِّکُوا أَوْلادَکُمْ بِتُرْبَهِ  الْحُسَیْنِ(علیه  السلام); کام نوزادانتان را با تربت امام حسین(علیه السلام) باز کنید».  (وسائل  الشیعه، ج ۱۰، ص ۴۱۰، ح ۸).
(۱۳). مراجعه شود به:  وسائل  الشیعه، ج ۱۰، ص ۴۱۴، باب ۷۲ و ص ۴۰۸، باب ۷۰٫
(۱۴) . بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۷۲ ; وسائل الشیعه، ج  ۱۰، ص  ۳۳۰، ح ۳۷٫
(۱۵). بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۷۲; وسائل الشیعه، ج  ۱۰، ص  ۳۳۰، ح ۳۸٫
(۱۶). بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۷۷; وسائل الشیعه، ج  ۱۰، ص  ۳۳۱، ح ۴۰٫
(۱۷). گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی ومهدی رستم نژاد،(زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى) ، امام على بن ابى طالب علیه السلام‏ ، قم‏ ، ۱۳۸۸ ه. ش‏ ، ص ۵۰

***

یاران مخلص در قیام امام حسین(ع)

 پرسش : آیا یاران امام حسین(علیه السلام) از عاقبت قیام عاشوراو شهادتشان آگاه بودند؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی:  امام حسین(علیه السلام) در پی داشتن یاران مخلص اقداماتی را انجام دادند از جمله:
فرمودند عاقبت این حرکت مرگ است تا دنیاپرستان و منصب دوستان با ایشان همراه نشوند:
مثلا هنگامى که امام(علیه السلام) تصمیم گرفت (از مکّه) رهسپار عراق شود، برخاست و خطبه اى به این مضمون ایراد فرمود:
«اَلْحَمْدُلِلّهِ ما شاءَ اللّهُ، وَ لا قُوَّهَ اِلاّ بِاللّهِ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى رَسُولِهِ، خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَهِ عَلى جیدِ الْفَتاهِ، وَ ما اَوْلَهَنی اِلى اَسْلافی اِشْتِیاقُ یَعْقُوبَ اِلى یُوسُفَ، وَ خُیِّرَلِی مَصْرَعٌ اَنَا لاقیهِ. کَاَنِّی بِاَوْصالی تَقْطَعُها عَسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواویسِ وَ کَرْبَلاءَ فَیَمْلاََنَّ مِنِّی اَکْراشاً جَوْفاً وَ اَجْرِبَهً سَغْباً، لا مَحیصَ عَنْ یَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَى اللّهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ، نَصْبِرُ عَلى بَلایِهِ وَ یُوَفّینا اَجْرَ الصّابِرینَ. لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) لَحْمَتُهُ، وَ هِىَ مَجْمُوعَهٌ لَهُ فى حَظیرَهِ الْقُدْسِ، تَقَرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ وَ یُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ. مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالى»؛ (حمد و سپاس از آنِ خداست، آنچه او بخواهد (همان شود)، و هیچ توان و قوّتى جز به کمک او نیست، و درود خداوند بر فرستاده اش (حضرت محمّد(صلى اللهعلیه وآله)).
(آگاه باشید!) قلاّده مرگ بر گردن آدمیزاد، همانند گردنبندى است بر گردن دختران جوان (مرگ همیشه همراه آدمى است). اشتیاق من به دیدار گذشتگانم (پدر و مادرم و جدّ و برادرم) همانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف است! براى من شهادتگاهى برگزیده شده که به یقین به آن خواهم رسید و گویا مى بینم گرگان درنده بیابان ـ بین نواویس و کربلا ـ بند بند تنم را پاره پاره کرده و گویى از من شکم هاى تهى و مشک هاى خالى خود را پر مى کنند. از آن روز که (روز عاشورا) قلم تقدیر الهى بر آن رقم خورده است، گریزى نیست! خشنودى خداوند خشنودى ما اهل بیتاست. (آنچه را که خداوند بدان خشنود است ما اهل بیتنیز به همان خشنودیم). ما در برابر بلا و آزمایش الهى شکیباییم و او پاداش عظیم صابران را به ما خواهد داد. هرگز پاره تن رسول خدااز وى جدا نمى شود و در حظیره القدس (درجات عالى بهشت) به او ملحق خواهد شد، و چشمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به ذرّیه اش روشن مى شود و وعده اش توسّط آنان وفا خواهد شد. هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را آماده لقاى خداوند سازد، با ما رهسپار شود، چرا که من ـ به خواست خداوند ـ فردا صبح حرکت خواهم کرد).(۱)
این خطبهکوتاه، از پر معنى ترین خطبههاى امام(علیه السلام) است که نشان مى دهد:
اوّلا ـ امام(علیه السلام) از آینده این سفر پر خطر ـ سفر به عراق ـ به خوبى آگاه بود ولى چون رضاى خدارا در آن مى دانست به آن اقدام فرمود.
به تعبیر دیگر، آن را یک آزمون بزرگ الهى مى دید که در کوتاه مدّت و دراز مدّت آثار مهمّى براى جهان اسلامدر بر خواهد داشت، و سبب رسوایى خطرناکترین دشمنان اسلامو سرنگونى آنان خواهد شد، و درسى پر از عبرت و حماسه و عزّت و افتخار براى آیندگان بجا خواهد گذارد.
ثانیاً ـ هیچ کس از همراهان خود را که در این مسیر گام نهاده بودند از آینده آن بى خبر نگذاشت و اغفال نکرد تا فقط پاکبازان عاشق شهادت در راه خدابا او حرکت کنند، همان کسانى که باید نامشان در دفتر روزگار به عنوان بهترین شهیدان راه حق رقم خورد.
همچنین هنگامى که امام(علیه السلام) به منزلگاه «زباله»(۲) رسید، خبرشهادت برادر رضاعى اش ـ عبدالله بن یقطر(علاوه بر شهادت مسلم و هانى) ـ را شنید، نوشته ای را بیرون آورد و براى مردم خواند:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَمّا بَعْدُ؛ فَقَدْ اَتانا خَبَرٌ فَضیعٌ! قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقیل وَ هانِی بْنِ عُرْوَهَ وَ عَبْدُاللّهِ بْنِ یَقْطُرَ، وَ قَدْ خَذَلَتْنا شیعَتُنا، فَمَنْ اَحَبَّ مِنْکُمُ الاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ، لَیْسِ عَلَیْهِ مِنّا ذِمامٌ»؛ (به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبرناگوار شهادت مسلم بن عقیلو هانى بن عروه و عبدالله بن یقطر به ما رسید، شیعیان ما از یارى مان دست کشیدند، پس هر کس از شما بخواهد برگردد مى تواند. هیچ بیعتى از ما بر عهده او نیست).
به دنبال این سخنان، مردم از چپ و راست از اطراف امام پراکنده شدند، تنها همان عدّه از یاران آن حضرت که از مدینه با او همراه بودند، باقى ماندند.
این سخن را بدان جهت فرمود که عدّه اى فکر مى کردند امام(علیه السلام) به شهرى وارد مى شود که مردم آن سامان همه مطیع فرمان او هستند و امام زمام حکومت را به دست خواهد گرفت و آنها بهرهمادّى خواهند برد! ولى هنگامى که دیدند مردم بى وفاى کوفه دست از یارى امام کشیدند و قاعدتاً راهى جز شهادت براى امام و یارانش نیست از گرد آن حضرت پراکنده شدند.(۳)
این سخنان به خوبى نشان مى دهد که امام(علیه السلام) رسالت و ماموریّت خاصّى در این سفر خطرناک براى خویش مى دید، و گرنه بعد از علم و اطّلاع از پیمان شکنى مردم کوفه و شهادت «مسلم» و «هانى» و «عبدالله بن یقطر» مى بایست به مکّه، یا مدینه باز گردد و تردیدى به خود راه ندهد، نه این که به سوى کوفه که ابن زیادبر آن تسلّط کامل پیدا کرده بود برود، به خصوص این که بیعترا از همه همراهان بر مى دارد و با صراحت مى گوید ما به سوى خطر پیش مى رویم آنها که غیر از این گمان مى کردند آزادند، بازگردند.
دانشمند معروف اهل سنّت «قندوزى» نقل مى کند که امام(علیه السلام) در منزلگاه «زباله» پس از شنیدن خبرشهادت مسلم بن عقیلو بى وفایى کوفیان، رو به همراهانش کرد و چنین فرمود:
«اَیُّهَا النّاسُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ یَصْبِرُ عَلى حَدِّ السَّیْفِ وَ طَعْنِ الاَسِنَّهِ فَلْیَقُمْ مَعَنا وَ اِلاّ فَلْیَنْصَرِفْ عَنّا»؛ (اى مردم! هر کس از شما در برابر تیزى شمشیر و زخم نیزه ها بردبار است، با ما بماند و الاّ از ما جدا شود).(۴)، (۵)

پی نوشت:
(۱). ملهوف (لهوف)، ص ۱۲۶ و بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۶۶ و ۳۶۷٫
(۲). زباله، منزلگاهى است معروف، در مسیر کوفه به مکّه، نزدیک منزل ثعلبیّه.
(۳). تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۰۰-۳۰۱؛ ارشاد مفید، ص ۴۲۴ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۴ (با مختصر تفاوت).
(۴). ینابیع المودّه، ص ۴۰۶٫
(۵). گرد آوری از کتاب: «عاشورا ریشه‏ها، انگیزه‏ها، رویدادها، پیامدها»، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، (زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى) ، امام على بن ابى طالب(علیه السلام‏)، قم‏ ، ۱۳۸۸ ه. ش‏ ، ص۳۴۸ و ۳۶۰٫

***

درس‌ها و عبرت‌های عاشورا در عرصه رفتار سیاسی

چکیده
یکی از اساسی‌ترین ابعاد حادثه عاشورا، درس‌ها و عبرت‌های این نهضت است. درس‌های عاشورا همواره بحثی زنده، حیات‌بخش و حرکت‌آفرین است. هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودی به وقوع پیوست اما درس‌های آن ویژه زمان و مکان خاصی نیست. عدالت‌خواهی و ستم‌ستیزی، عزت، پاسداری از اسلام و ارزش‌های اسلامی، شهادت در راه خدا، جمع میان سیاست و معنویت، امر به معروف و نهی از منکر از جمله درس‌های مهم در عرصه رفتار سیاسی رویداد عاشورا است. نویسنده پس از تبیین مسائل یاد شده و بیان نمونه‌هایی از آن در کلام و رفتار امام حسین(ع)، به بررسی عبرت‌های عاشورا می‌پردازد. وی تحلیل عوامل زمینه‌ساز حادثه عاشورا را مایه عبرت جامعه اسلامی و نظام دینی دانسته، مهم‌ترین آن‌ها را تحت عنوان دگرگونی ارزش‌ها و آرمان‌های حاکم بر جامعه نبوی و کوتاهی خواص از انجام رسالت خود، بازگو می‌نماید. جدایی مردم از اهل‌بیت(ع) و دنیاگرایی خواص از جمله موضوعاتی است که در این بخش مورد توجه قرار گرفته است.

مقدمه
درباره رویداد عاشورا بسیار گفته و نوشته‌اند. باز هم جای گفتن و نوشتن باقی است، چرا که این رویداد از چنان ابعاد بزرگ و گسترده‌ای برخوردار است که هر چه بیش‌تر به تحلیل و بررسی آن پرداخته شود زوایای نوتر و تازه‌تری از آن آشکار خواهد شد. قیام عاشورا از سال ۶۱ هجری تا امروز همچون چشمه‌ای جوشان و خروشان از آب زلال و گوارای خود تشنگان معرفت و حقیقت را سیراب کرده، و الهام‌بخش بسیاری از نهضت‌های حقّ علیه باطل بوده است. انقلاب اسلامی، به رهبری امام خمینی(ره) از عاشورا الهام گرفت. ماندگاری و پایایی آن نیز در گرو بهره‌گیری از درس‌ها و عبرت‌های آن است. درس‌های عاشورا در گستره زمان و زمین همچنان ادامه دارد، چرا که در ادبیات عاشورا آمده است: «کلّ یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم.»[۱] یعنی درگیری حقّ‌جویان و عدالت‌خواهان با باطل و ستمگران همیشگی است. رویداد عاشورا در تاریخ همواره قابل تکرار است. از این روی، عاشورا رسالت بزرگی را بر دوش همه دینداران به ویژه آگاهان جامعه نهاده است. همگان پس از شناخت ابعاد آن موظف‌اند خود و جامعه خود را با آن مقایسه و از آن درس و عبرت بیاموزند، چرا که زنده بودن تاریخ به ترسیم و تصویب آن و سنجش خودمان با آن است. سخن ما در این گفتار با عنوان: «درس‌ها و عبرت‌های عاشورا در عرصه رفتار سیاسی» درباره یکی از اساسی‌ترین ابعاد این حادثه بزرگ است که در دو بخش آن را پی خواهیم گرفت:

الف. درس‌های عاشورا.

ب. عبرت‌های عاشورا.

پیش از آن یادآوری چند نکته مفید و مناسب می‌نماید:

۱٫ تفاوت درس و عبرت
درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگی فردی و اجتماعی، الگو و اسوه قراردادن. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایی رو به رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثه‌ای بس بزرگ آفریدند، حادثه‌ای که می‌توان برای شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوی مناسب و کارآمدی باشد. عبرت: واژه «عبرت» از ریشه «عبور» و گذشتن از چیزی به چیز دیگر است. به اشگ چشم «عبره» گفته می‌شود،[۲] چون اشک از چشم عبور می‌کند. در تعبیر خواب نیز، این واژه به کار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل می‌کند. به همین مناسبت به حوادثی که به انسان پند دهد «عبرت» گویند، چون انسان را به یک سلسله تعالیم کلّی راهنمایی می‌کند.[۳] بنابراین، عبرت‌آموزی یعنی از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسی و از آن پند گرفتن است. عبرت‌آموزی از حادثه عاشورا به این معناست که انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقایسه کند تا بفهمد در چه حال و وضعی قرار دارد، چه چیزی او را تهدید می‌کند و چه چیزی برای او لازم است.

با این بیان، تفاوت اساسی بین درس و عبرت وجود ندارد؛ چرا که عبرت‌آموزی نوع دیگری از درس است، امّا درس از راه عبرت‌گیری. با این توضیح که ما در درس‌آموزی نقطه‌های اوج و خوبی‌ها را می‌بینیم و آن‌ها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفی می‌کنیم. امّا در عبرت‌آموزی، تنها به خوبی‌ها و الگوهای مثبت نگاه نمی‌کنیم بلکه بدی‌ها و زشتی‌ها و نامردمی‌ها را نیز می‌بینیم و از آن به گونه‌ای دیگر درس می‌آموزیم. به گفته استاد شهید مطهری: حادثه عاشورا دو صفحه دارد: سفید و نورانی، تاریک و سیاه. صفحه سفید قهرمانانی چون امام حسین(ع) و قمر بنی‌هاشم و صفحه سیاه قهرمانانی چون یزید، ابن زیاد و عمر سعد دارد. در بحث عبرت‌ها به صفحه سیاه و تاریک و جنایت‌های آنان نیز توجّه می‌شود.

۲٫ اهمیت بحث در اندیشه اسلامی
هر چند برخی درس‌آموزی و عبرت‌گیری از تاریخ را نفی کرده‌اند،[۴] ولی بر اساس بینش اسلامی، این موضوع مورد تأیید و تأکید منابع دینی ماست. قرآن و روایات در بسیاری از موارد ما را به درس‌آموزی و عبرت‌گیری از تاریخ فرا خوانده‌اند. از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت یوسف و برادرانش و همچنین انحراف زلیخا و عفاف و پاکدامنی یوسف و دیگر مسائل می‌فرماید: «لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب؛[۵] در قصه‌های آنان برای صاحبان خرد عبرت است.» امامان بزرگوار شیعه نیز بر این مسأله تأکید کرده‌اند. به عنوان نمونه: علی(ع) به یکی از کارگزارانش می‌نویسد: «و اعتبر بما مضی من الدنیا لما بقی منها، فان بعضها یشبه بعضاً و آخرها لاحقٌ باوّلها؛[۶] از گذشته دنیا، برای مانده و آینده آن پند و عبرت گیر. چرا که پاره‌های تاریخ با یکدیگر همانندند و پایانش به اوّلش می‌پیوندد.» آیات و روایات در این باره فراوان است. در اینجا به همین دو نمونه بسنده می‌کنیم.

۳٫ ابعاد بحث
عبرت‌های عاشورا، از دو زاویه درخور بحث و بررسی است:

الف. از بعد تاریخی
از این بعد محقّق با مطالعه و تحلیل چند مقطع از تاریخ اسلام به علت یا علل این فاجعه بزرگ دست می‌یابد. چرا که این قیام بزرگ بدون مقدمه و زمینه قبلی نبود بلکه مقدمات بسیار از دیر زمان زمینه‌های آن را فراهم کرده بود. بنابراین، اگر از این بعد بخواهیم به این رویداد نگاه کنیم باید به حدود پنجاه سال پیش از آن برگردیم و پس از بررسی حوادث گذشته به تحلیل روی کارآمدن یزید و فاجعه عاشورا بپردازیم.

ب. از بعد نظری
در اینجا به اصول و عواملی که در این رویداد نقش داشته‌اند باید پرداخته شود. به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامی، تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ به دست انسان است: «ان الله لا یغیّر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.[۷] ذلک بان الله لم یک مغیراً نعمه انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم.»[۸] جامعه و تاریخ همانند دیگر پدیده‌ها دارای ضابطه و قانون است، و قوانین حاکم بر آنها همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیده‌ها ثابت و غیرقابل تغییر است: «و لن تجد لسنّه الله تبدیلا.»[۹] خداوند حتی به جامعه مؤمنان خطاب می‌کند که اگر آنان از ایمان خویش روی برگردانند طولی نخواهد کشید که گروهی را جایگزین آنان خواهد کرد.[۱۰] بر این اساس پیدایش، بقا، رشد و حرکت و نابودی جوامع در گذشته و حال و آینده پیرو اصول و قانونهایی است که با دقت در منابع و متون دینی می‌توان به پاره‌ای از آن‌ها و یا همه آن‌ها دست یافت. در این گفتار، درصدد بیان و تشریح این اصول نیستیم، بلکه می‌خواهیم با مطالعه تاریخ، اصولی و عواملی را که سبب رویداد عاشورا شده‌اند شناسایی کنیم. در این نگاه هر چند مطالعه و تحلیل مقاطع گذشته تاریخ در پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) برای پژوهشگر لازم است ولی طرح همه آن ضرورتی ندارد، پژوهشگر از آن تحقیقات در این نگاه بهره می‌گیرد. هر چند هر دو نگاه مفید درس‌آموز است، ولی در این پژوهش حادثه کربلا را از نگاه دوّم مورد بحث قرار می‌دهیم، یعنی به پاره‌ای از اصول و عواملی که زمینه‌ساز حادثه عاشورا شده‌اند اشاره خواهیم کرد.

۴٫ از قیام عاشورا تحلیل‌های گوناگونی ارائه شده است. یکی آن است که عاشورا از اسرار الهی و تکلیفی ویژه برای امام‌حسین(ع) بوده است و هیچ فرد و یا معصوم دیگری چنین وظیفه‌ای نداشت است.[۱۱] اگر این تحلیل را بپذیریم، سخن گفتن از عاشوراهای دیگر و همچنین درس و عبرت‌گیری از رویداد عاشورا در ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سیاسی بی‌معنی خواهد بود، چرا که وظیفه اختصاص مجالی برای الگوبرداری باقی نمی‌گذارد. ولی این تحلیل از سوی متفکران اسلامی، از جمله شهید مطهری به عنوان یکی از تحریف‌های معنوی عاشورا نقد و ردّ شده است.[۱۲] امّا در تحلیل‌های دیگر حرکت و قیام امام(ع) می‌تواند الگو و سرمشق هر مسلمانی به ویژه رهبران جامعه باشد. همان‌گونه که خود آن حضرت خواستار آن بوده‌اند: «و لکم فیّ اسوه».[۱۳] بنابراین، قیام امام ‌حسین(ع) از ابعاد گوناگون مادّی و معنوی، فردی و اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، نظامی، فرهنگی می‌تواند الگو و سرمشق باشد. و در نتیجه استنتاج سنّت‌ها و قواعدی از این حادثه در وضعیتی همانند وضعیت روزگار امام‌حسین(ع) امکان‌پذیر خواهد بود.

درس‌های عاشورا
درس‌های عاشورا همواره بحثی زنده، حیات‌بخش و حرکت‌آفرین است. هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودی به وقوع پیوست، امّا درس‌های آن ویژه زمان و مکان مشخصی نیست. اگر تا دیروز عده‌ای می‌پنداشتند که عاشورا حادثه‌ای مقطعی است، امروز با توجه به تعالیم عاشورایی امام خمینی و در نتیجه استقرار حکومت اسلامی، باید به عنوان رویدادی تلقّی شود که در طول تاریخ می‌تواند درس‌آموز بوده و پایه‌های ستم و استبداد را از بیخ و بن براندازد: «واقعه عظیم عاشورا از سال ۶۱ هجری تا خرداد ۴۲ و از آن زمان تا قیام حضرت بقیه‌الله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعی انقلاب‌ساز است.»[۱۴] پس از سال ۶۱ هجری، این رویداد در عرصه رفتار سیاسی الگوی بسیاری از حرکت‌ها شده است: حرکت توّابین، مردم مدینه، قیام مختار، نهضت زیدبن علی، قیام محمد نفس زکیّه و ابراهیم فرزندان عبداللّه… تا قیام و نهضت مقدس ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره) همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهی شده‌اند. اقبال لاهوری، استقلال و نجات پاکستان را مرهون قیام عاشورا دانسته است.[۱۵]‌ گاندی، نیز، نهضت عاشورا را الهام‌بخش خود در رهایی هندوستان می‌داند.[۱۶]

ما در این مقاله، درصدد تجزیه و تحلیل قیام و انقلاب‌هایی که در پی رویداد عاشورا صورت گرفته‌اند نیستیم و همچنین در پی صداقت و یا درستی و نادرستی این نهضت‌ها نیز نیستیم؛ ما برآنیم که اشاره کنیم که رویداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سیاسی منشأ حرکت‌هایی علیه حاکمان ستم در دوره‌های گوناگون بوده و هست. و در یک کلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حرکت‌های حق‌طلبانه و عدالت‌خواهانه بنامیم و بدانیم سخنی به گزاف نگفته‌ایم. مصعب ابن زبیر با این‌که خود را رقیب امام‌حسین(ع) برای حکومت می‌دانست می‌گوید: «و ان الاولی بالطف من آل هاشم  تاسوا فسنوا الکرام التاسیا[۱۷] مردان بزرگواری از آل‌هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند که برای بزرگان تاریخ نمونه و الگو است.» بسیاری از نویسندگان، شاعران و تاریخ‌نگاران مسلمان و غیرمسلمان از درس‌آموزی این رویداد برای همه جهانیان سخن گفته‌اند. از باب نمونه یکی از نویسندگان مصری به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانایش در کتاب: «ابوالشهداء حسین بن علی(ع)» چنین می‌نویسد: «نه تنها مسلمانان بلکه غیرمسلمانان از این حادثه درس جوانمردی، ایثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفیر مسیحی که در همان مجلس یزید به او اعتراض کرد بگیریم تا برسیم به قرون میانه، تا روزگار خودمان.»[۱۸]

آری عاشورا از چنان عمق و غنایی برخوردار است که تا پایان تاریخ، پیام‌آور ارزش‌های والای انسانی و الهام‌بخش انسان‌های آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهی است که همه طبقات از زن و مرد، کوچک و بزرگ، باسواد و بی‌سواد، سیاه و سفید، مسلمان و غیرمسلمان از آن درس می‌آموزند و در این دانشگاه همواره استادان بنامی چون: حسین بن علی(ع)، قمر بنی‌هاشم، زینب کبری و دیگر عاشورائیان تدریس می‌کنند. ولی متأسفانه ما تاکنون نتوانسته‌ایم ارزش‌های عاشورا را آنچنان که شاید و باید به جوامع جهانی بشناسانیم. در یکی از فیلم‌هایی که بر ضداسلام به وسیله B.B.C با نام شمشیر اسلام، تهیه شده، بخش مهمّی از آن را عزاداری و سوگواری‌های دوستداران امام‌حسین(ع) تشکیل می‌دهد. مفسّر این فیلم می‌گوید: «باید مراقب بود که اگر این عزاداری‌ها و این همه عشق هدف‌دار شود و به سوی قلب غرب نشانه رود، دیگر هیچ سلاحی نمی‌تواند در برابر آن مقابله کند.»[۱۹] با توجه به سخنان فوق، مهم جهت‌دار شدن مراسم عاشورا و شناخت درس‌های آن در ابعاد گوناگون است.

فداکاری و ایثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤولیت، صداقت و وفاداری، قاطعیت در راه هدف، دفاع از امامت و ولایت، دفاع و پاسداری از دین و ارزش‌ها، تولی و تبری، ستیز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نیکیها، پرهیز از بدی‌ها و زشتی‌ها، انس با قرآن، ترویج فرهنگ نماز، نهراسیدن از نیروی دشمن، پرهیز از سستی و تنبلی در برابر تجاوز به ارزش‌ها، افشای چهره دشمنان اسلام، توجّه به معنویات حتّی در جبهه جنگ، نفی نژادپرستی، توبه، دعا، استغفار، تسلیم در برابر خدا، قیام برای خدا و… بخشی از درس‌های عاشورا است. البته همین درس‌ها کافی است که یک ملّت را از ذلت به عزت برساند و همین درس‌ها می‌تواند جبهه کفر و استکبار را شکست بدهد. همان‌گونه ملت ایران با الهام از همین درس‌های عزّت‌بخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همین درس‌ها بود که نقش خود را در جنگ تحمیلی به نمایش گذاشت. آنچه آوردیم فهرست بخشی از درس‌ها و آموزه‌های عاشورا بود. صدها بلکه هزارها هزار درس از رویداد عاشورا می‌توان آموخت. شرح و تفصیل درس‌های یاد شده در این مقاله نمی‌گنجد. از این روی، به شرح نمونه‌هایی از درس‌ها در عرصه رفتار سیاسی بسنده می‌کنیم:

۱٫ عدالت‌خواهی و ستم‌ستیزی
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان ستم و برپاییِ عدل یکی از درس‌های عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است. عاشورا به ما می‌آموزد که انسان مسلمان نمی‌تواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بی‌تفاوت بماند؛ اگر سکوت کرد در حکم همان ستمکار است. امام‌حسین(ع) در یک سخنرانی که در منزل «بیضه» در برابر سپاهیان حرّ فرمودند: «ای مردم رسول خدا(ص) فرمود: اگر کسی حاکم ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام می‌کند، عهد و پیمان الهی را می‌شکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگری رفتار می‌کند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که این فرد را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند.»[۲۰] آن بزرگوار سپس از بنی‌امیه و پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقی از سخنان پیامبر گرامی اسلام یاد کرده و می‌فرماید: «مردم آگاه باشید که بنی‌امیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروی و بندگی خدای بخشنده سرپیچی کرده‌اند، فساد و تباهی را آشکار ساخته‌اند و حدود الهی را تعطیل کرده‌اند و اموال مردم را به خود اختصاص داده‌اند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده‌اند. من از هرکس شایسته‌ترم که وضع موجود را تغییر دهم… پس لازم است از روش من پیروی کنید زیرا عمل من برای شما حجّت و سرمشق است…»[۲۱] از سخنان یاد شده چند نکته اساسی زیر استفاده می‌شود:

۱٫ مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانین دین واجب است. این برنامه باید سرلوحه زندگی امت اسلامی در گستره تاریخ در هر سرزمینی باشد.

۲٫ سکوت در برابر حاکم ستم، گناهی بس بزرگ و در حدّ گناه همان حاکم ستم است.

۳٫ حکومت یزیدی از مصادیق حاکمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانین الهی است از این روی مبارزه با او نیز تکلیف الهی است.
امام در نامه‌ای به مردم کوفه می‌نویسد: «فلعمری ما الامام الاّ الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله؛[۲۲] به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنها کسی است که برابر کتاب خدا داوری کند. دادگر و متدین به دین حقّ باشد. وجود خویش را وقف و فدای فرمان خدا کند.» امام‌حسین(ع) در همین نامه سخنان مردم کوفه را که نوشته بودند: «لیس لنا امام؛ ما امام نداریم، تأیید کرده است، چرا که آن بزرگوار یزید را دارای شرایط امامت و حکومت نمی‌داند. زیرا که اجرای حقِّ و عدالت، عمل به کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را ندارد.

۲٫ یکی دیگر از درس‌های عاشورا در عرصه رفتار سیاسی، درس عزّت است.
امام‌حسین(ع) و دیگر عاشورائیان با گفتار و عمل خود به ما آموختند که برخورد مسلمانان با یکدیگر چه در داخل کشور و چه با خارج کشور باید از موضع عزّت باشد. چرا که در فرهنگ اسلامی، مسلمان عزیز است و هرگز نباید تن به ذلت و خواری بدهد. ذلت و خواری با مسلمانی قابل جمع نیست. بنابراین، مسلمانی که ذلّت را پذیرفته مسلمانی‌اش کامل نیست. بر این اساس دو نوع زندگی خواهیم داشت: زندگی ذلیلانه و زندگی عزتمندانه. زندگی عزتمندانه در پرتو پذیرش ولایت خدا و اولیاء خدا، و زندگی ذلیلانه در پرتو پذیرش ولایت کفر و شرک و دشمنان خداست. همراهی و دوستی با دشمنان خدا نیز ذلت و خواری است. بر همین اساس قرآن کریم می‌فرماید: «یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء؛[۲۳] ای مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولایت بر نگیرید.»

عزّت در سخن و عمل همه عاشورائیان تجلی دارد، ولی در سخن و عمل امام‌ حسین(ع) از همه بیش‌تر. همه این بزرگواران مرگ با عزّت را زندگی و زندگی با ذلّت را عین مرگ می‌دانستند. یکی از شعارهای امام‌حسین(ع) در روز عاشورا این بود: الموت خیرٌ من رکوب العار  و العار خیر من دخول النّار.[۲۴] مرگ از پذیرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است.» و نیز آن بزرگوار در روز عاشورا می‌فرمود: «این ناکس پسر ناکس مرا به پذیرش یکی از دوکار ناچار کرده است. یا شمشیر کشیدن و کشته شدن و یا پذیرش ذلّت. ذلت از خاندان ما به دور است. هیهات که ذلت و زبونی را اختیار کنم. نه خدا به ذلت من راضی است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامن‌های پاکی که مرا تربیت کرده‌اند. همچنین مردان غیرتمند و آزاده، کشته شدن را بر پیروی از انسان‌های پست ترجیح می‌دهند.»[۲۵] آری، امام ‌حسین(ع) در دامن پدر و مادری تربیت شده است که مرگ با عزّت را زندگی، و زندگی با ذلّت را عین مرگ می‌دانست: «فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاه فی موتکم قاهرین.»[۲۶] آن بزرگوار در جای دیگری می‌فرماید: «و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید؛[۲۷] به خدا سوگند همانند افراد فرومایه تسلیم شما نمی‌شوم و مانند بردگان نیز فرار نمی‌کنم.»

عزّت حسینی به او اجازه نمی‌دهد که برای اینکه چند روز بیش‌تر زنده بماند با فردی همانند یزید بیعت کند. چرا که بیعت با یزید به معنای تأیید حکومت و کارهای ناپسند او است. چنین کاری نه تنها شایسته آن امام همام که حتی یاران او نیز نیست. در سخنان یاد شده، امام(ع) به ما می‌آموزد که در برابر غیرخدا عزیز و سربلند باشید و تنها در پیشگاه خدا متواضع باشید. آن بزرگوار در جای دیگر می‌فرماید: «فانی لا اری الموت الاّ سعاده و الحیاه مع الظالمین الاّ برما؛[۲۸] من در چنین محیط ذلت‌باری مرگ را جز سعادت و زندگی با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمی‌دانم.» سخنان و رفتار امام‌حسین(ع) و دیگر عاشورائیان درس است به همه شیعیان به ویژه کارگزاران نظام اسلامی و هشداری است به کسانی که خود را شیعه می‌دانند ولی در این حال خود را در اختیار غیرخدا قرار داده و مرعوب و تسلیم قدرت‌های بزرگ شده‌اند و دیگران را نیز به این ذلّت فرا می‌خوانند.

۳٫ پاسداری از اسلام و ارزش‌های اسلامی
پاسداری از اسلام و ارزش‌های اسلامی یکی دیگر از درس‌های عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است. پیش از یادآوری این درس از سوی امام ‌حسین(ع) و دیگر عاشورائیان یادآوری این نکته مفید می‌نماید که: در فلسفه سیاسی، امروزه در باره نقش حکومت در تأمین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار است. برخی(حکومت‌های لیبرال) بر این باورند که این‌گونه امور در قلمرو مسائل خصوصی افراد جای دارد. از این روی، حکومت در این باره هیچ مسؤولیتی ندارد. امّا در اندیشه سیاسی اسلام، با دلیل‌های بسیار این‌گونه امور جزو قلمرو حکومت است. نه تنها حاکم و همه کارگزاران حکومتی باید به اسلام و ارزش‌های اسلامی باور داشته باشند که همگان موظف به تبلیغ و پاسداری از آن می‌باشند. بر همین اساس هنگامی که اسلام و ارزش‌های آن از سوی امویان مورد تهاجم قرار گرفته بود و یزید و کارگزارانش به روشنی بر خلاف احکام اسلام و دستورهای آن عمل می‌کردند ولی در عین حال رفتار خود را در برابر اسلام می‌نمایاندند، امام ‌حسین(ع) برای پاسداری از اسلام قیام کرد چرا که اگر امام ‌حسین(ع) قیام نمی‌کرد دیری نمی‌پایید که از اسلام جز نامی باقی نمی‌ماند. حکومت یزید درصدد نابودی اصل اسلام بود. از این روی وقتی که امام‌ حسین(ع) دعوت به سازش و بیعت با یزید شد فرمود:

«انّا لله و انّا الیه راجعون، و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید؛[۲۹] در این صورت باید از اسلام برای همیشه چشم پوشید، هنگامی که امت به زمامداری فردی چون یزید گرفتار آید.» امام(ع) در بسیاری از موارد از جمله در نامه‌ای که از مکّه به مردم بصره می‌نویسد همچنین به هنگام رویارویی سپاه امام(ع) با سپاه حرّ نیز پاسداری از اسلام را وظیفه همه مسلمانان دانسته و از آنان می‌خواهد که او را در این راه یاری دهند. در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است: «شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) فرا می‌خوانم. زیرا در شرایط و وضعیتی قرار گرفته‌ایم که سنّت پیامبر(ص) از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا بپذیرید شما را به راه سعادت راهنمایی می‌کنم.»[۳۰] آن بزرگوار در جای دیگر می‌فرماید: «لو لم یستقم دین جدّی الاّ بقتلی فیا سیوف خذینی،[۳۱] اگر دین جدّم جز به کشته شدن من استوار نمی‌ماند پس ای شمشیرها مرا فرا گیرید.» با سخنان یاد شده امام(ع) به ما می‌آموزد که اگر برای پاسداری از اسلام راهی به جز فداکاری و ایثار و کشته‌شدن نباشد باید جان خود را فدای اسلام کرد. نه تنها امام‌حسین(ع) که همه یاران او هدفی جز پاسداری از اسلام نداشتند. از باب نمونه، در آن هنگام که دست راست قمر بنی‌هاشم قطع می‌شود می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولی من تا زنده هستم از دین خودم حمایت خواهم کرد.»

۴٫ شهادت در راه خدا
سیاست‌مداران حرفه‌ای در مبارزه دو گروه با یکدیگر بر توازن قوا تأکید می‌کنند و از درگیری مبارزان با دشمنی که از جهت عِدّه و عُدّه برتر است، بر حذر می‌دارند و آنان را به سکوت و گوشه‌گیری فرا می‌خوانند. روشن‌فکران آن زمان نیز امام‌ حسین(ع) را از درگیری با یزید که تا بن دندان مسلح بود بر حذر می‌داشتند، امّا منطق آن بزرگوار چیز دیگری بود. او و دیگر عاشورائیان از ایستادگی در برابر یزید و حکومت اموی هرگز تردیدی به خود راه ندادند و با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیاری کردند. کشته شدن در راه خدا هر چند از سوی انسان‌های ظاهر بین جداً شدن از دنیا و لذایذ آن است، ولی از نگاه انسان‌های وارسته، شهادت پایان رنج‌ها و سختی‌ها و رسیدن به لقاء الله است. آخرین آرزوی این‌گونه انسان‌ها شهادت است. اسلام با تحول در بینش‌ها و ارزش‌ها انسان‌هایی را تربیت کرد که برای دفاع از مکتب، از جان و مال خویش می‌گذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر یکدیگر پیشی می‌گرفتند. و گاه برای حضور یکی از آن‌ها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن یکی از آن‌ها در خانه، کار به قرعه می‌کشید.[۳۳] وقتی که امام ‌حسین(ع) می‌خواست از مکّه حرکت کند در خطبه‌ای، از زیبایی مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هرکس آمادگی کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید: «من کان باذلاً فینا مهجته موطّنا علی لقاء الله نَفْسَهُ فلیرحل معنا،[۳۴] هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار کند آماده حرکت با ما باشد.»

در جای دیگر آن بزرگوار می‌فرماید: «اگر این بدن‌ها برای مرگ آفریده شده‌اند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد.»[۳۵] استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملت‌های دیگر هم ارزشمند است. مردم آزاده دیگر نیز چنین مرگی را تقدیس و ستایش می‌کنند و آن را برتر از زندگی ذلت‌بار و زیر ستم و همراه با ننگ و پستی می‌دانند. بنابراین، چقدر سست و بی‌پایه است سخنان کسانی که امروزه، شهادت‌طلبی را «خشونت» خوانده و آن را محکوم می‌کنند. سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است. کوتاه سخن اینکه تلاش و فداکای و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدف‌های الهی تا کشته شدن و شهادت در راه خدا یکی از درس‌های رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است، یعنی انسان در عرصه سیاسی گاه به جایی می‌رسد که باید در راه هدف و آرمان‌های الهی فداکاری کند و از جان و مال خود بگذرد. این یکی از درس‌های امام ‌حسین(ع) و دیگر عاشورائیان در قضیّه کربلاست.

۵٫ جمع بین سیاست و معنویت
جمع بین حضور در عرصه‌های سیاسی و توجّه به معنویات یکی دیگر از درس‌های عاشورا است. غفلت از نیازهای روحی و معنوی به ویژه برای کسانی که درگیر کارهای مهم و سنگین‌اند و مسؤولیت‌های بالایی دارند خطرساز و خطرآفرین است که باید در برابر آن هشیار بود. امام ‌حسین(ع) در آن هنگام که رویاروی دشمن ایستاده و حتّی در آن هنگامی که در محاصره دشمنان است، هرگز از این مسأله غفلت ندارد. از این روی، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا در میان خیمه امام ‌حسین(ع) جنب و جوش عجیب و نشاط فوق‌العاده‌ای به چشم می‌خورد؛ یکی مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگری مشغول تلاوت قرآن: «لهم دوِیٌّ کدویّ النحل بین قائم و راکع و ساجد.»[۳۶] و به هنگام حمله دشمن در عصر تاسوعا امام ‌حسین(ع) به قمربنی‌هاشم می‌فرماید: «به سوی آنان برو و اگر توانستی امشب را مهلت بگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم. خدا می‌داند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم.»[۳۷] از این درخواست در آن موقعیت به خوبی می‌توان به اهمیت معنویت و خودسازی پی‌برد. این کار امام(ع) بیان‌گر آن است که هرگز نباید به دلیل کار و گرفتاری زیاد از خودسازی و توجّه به معنویات غفلت کرد. چرا که موفقیت‌های انسان در همه عرصه‌ها در گرو همین توفیق است. ممکن است گفته شود کسی که به خاطر خدا کار و یا مسؤولیتی را پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول کار است، کار او بلکه همه حرکت‌های او عبادت است، ولی باید توجه داشت که برای عباداتی که بین انسان و خداست اثر و نقشی است که هیچ چیز دیگر نمی‌تواند جایگزین آن شود.

۶٫ امر به معروف و نهی از منکر
از درس‌های مهمی که در عرصه رفتار سیاسی می‌توان از رویداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهی از منکر است. همان‌گونه که رفتار امت اسلامی با یکدیگر بر اساس امر به معروف و نهی از منکر است با حاکمان نیز بر همین مبنا استوار است. دولت حاکم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس مراحل امر به معروف و نهی از منکر با او برخورد کرد. امام ‌حسین(ع) در وصیت‌نامه سیاسی الهی خود یکی از انگیزه‌های قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر می‌داند: «من از روی خودخواهی، غرور و خیره‌سری و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگری به پا نخاسته‌ام، بلکه قیام من برای اصلاح امور مسلمانان و… اجرای برنامه امر به معروف و نهی از منکر در میان امت اسلامی است.»[۳۸] از این وصیت‌نامه استفاده می‌شود که حرکت‌های سیاسی انواع گوناگون دارد: حرکت از روی خودخواهی، غرور، ستم و فساد که درست نیست و تنها حرکتی که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهی از منکر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درس‌های این رویداد در عرصه رفتار سیاسی بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روی، به همین اندازه بسنده می‌کنیم.

عبرت‌های عاشورا
در تفاوت درس‌ها و عبرت‌ها اشاره کردیم که در عبرت‌ها تنها به الگوهای شایسته و خوبی‌ها نگاه نمی‌کنیم، بلکه بدی‌ها و زشتی‌ها و رذالت‌ها را نیز می‌بینیم. در این بحث از عوامل زمینه‌ساز این رویداد، علت سکوت و بی‌تفاوتی مردم در برابر قیام امام ‌حسین(ع) و یا بالاتر، ضدّیت با آن، و چگونگی بهره‌گیری از این حادثه بحث می‌شود. عبرت‌گیری از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبری چنین ترسیم می‌کند: «اوّلین عبرتی که در قضیّه عاشورا ما را متوجه خود می‌کند این است که ببینیم چه شده که پنجاه سال بعد از درگذشت پیامبر(ص) جامعه اسلامی به آن حدّ رسید که کسی مثل امام‌ حسین(ع) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری بکند… مگر چه وضعی بود که حسین بن علی(ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده می‌ماند و الاّ از دست می‌رود؟ عبرت اینجاست، ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد که فردی مثل یزید بر جامعه اسلامی حاکم شد؟… چرا باید وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین بن علی(ع) ببیند چاره‌ای ندارد جز این فداکاری عظیم، که در تاریخ بی‌نظیر است. چه شد که آنها به اینجا رسیدند؟ این همان عبرت است… چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در همان شهری که ایشان حکومت می‌کرد سرهای پسران امیرالمؤمنین(ع) را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند… و دخترها و حرم امیرالمؤمنین(ع) را در بازار کوفه گرداندند…»[۳۹]

پاسخ به پرسش‌های یاد شده و بررسی و تحلیل عوامل و زمینه‌های این حادثه می‌تواند مایه عبرتی برای جامعه اسلامی و نظام و حکومت دینی ما باشد، چرا که وقتی انقلاب پیامبر اسلام(ص) را آن عوامل به فاجعه‌ای بزرگ چون شهادت حسین بن علی(ع) و یارانش و اسارت اهل بیت آن بزرگوار کشانید، بی‌تردید اگر به جان انقلاب و نظام ما بیفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد که بر انقلاب بزرگ پیامبر(ص) آمد؛ عبرت عاشورا، اینجاست. اگر عوامل زمینه‌ساز این حادثه را به درستی شناختیم و از آن عبرت گرفتیم، یعنی تلاش کردیم که انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورایی دیگر نخواهیم بود و اگر خدای نخواسته عبرت نگرفته و به وظیفه خود عمل نکردیم همان سرنوشت نیز در انتظار ما خواهد بود.

عوامل زمینه‌ساز حادثه عاشورا
درباره عوامل زمینه‌ساز حادثه عاشورا نظریه‌های گوناگونی اظهار شده است؛ در مرحله نخست می‌توان به عوامل مختلفی چون: عامل نژادی و قومی، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی، اخلاقی و ارزش و… اشاره کرد. هر یک از این عوامل مورد توجه و تأکید برخی از نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است. شماری یک و یا دو عامل و شماری بیش از آن را زمینه‌ساز حادثه عاشورا شمرده‌اند. شماری از نویسندگان دشمنی بنی‌امیه با بنی‌هاشم، برخی دیگر تغییر ارزش‌ها و برخی از متعصبان اهل سنّت نیز عملکرد خود امام ‌حسین(ع) را سبب حادثه عاشورا دانسته‌اند. گروهی دیگر از بی‌توجهی به معنویت و دنیاگرایی و کوتاهی خواصّ از انجام رسالت خود[۴۰]‌ و… به عنوان عوامل زمینه‌ساز حادثه عاشورا سخن گفته‌اند. از باب نمونه مقام معظم رهبری با استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات» بر آن است که دو عامل، از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف است: «یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوه و نماز است. یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی. و عامل دوّم «اتبعوا الشهوات» است یعنی دنبال شهوترانی‌ها و هوس‌ها و در یک جمله «دنیاطلبی» رفتن و به فکر جمع‌آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن این‌ها و فراموش کردن آرمان‌ها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم.»[۴۱]

استاد شهید مرتضی مطهری نیز در موارد بسیار به این موضوع اشاره کرده‌اند از جمله: «باید گفت: امام ‌حسین(ع) را طمع مُلک ری و طمع پول: «خولی می‌گفت: جئتک بغنا الدّهر» ورشوه رؤسا(و امّا رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم) و جبن و مرعوبیت عامّه و میل به جبران محبّت یزید که ابن زیاد می‌خواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایت عهدی یزید تعلل کرد جبران کند. و خبث ذاتی امثال شمر و غرور و بد مستی شخص یزید و از همه بالاتر فراموش کاری مردم که مسلمان بودند و سیری به تاریخ شصت ساله خود نمی‌کردند و سابقه‌ها را فراموش کرده بودند و گول ظاهر را می‌خوردند و… شهید کردند.»[۴۲] از دو نمونه یاد شده که با توجّه به واقعیات گفته و نوشته شده‌اند می‌توان چنین نتیجه گرفت که مجموعه‌ای از عوامل زمین‌ساز حادثه عاشورا شده‌اند، بنابراین، نظریه‌های تک‌عاملی با صرف نظر از نادرستی برخی از آن‌ها،[۴۳] نمی‌توانند رویداد عاشورا را تحلیل و تفسیر کنند. در تفسیر این حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میان این عوامل نیز، می‌توان به دنبال یک و یا دو عامل مسلط و مهمّ بود. پرداختن به همه عوامل اصلی و فرعی، مجالی فراخ و فراخور می‌طلبد. از این روی، در اینجا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهیم پرداخت:

الف. دگرگونی ارزش‌ها و آرمان‌ها.

ب. کوتاهی خواص از انجام رسالت خود.

الف. دگرگونی ارزش‌ها و آرمان‌ها
پیش از آنکه به اصل بحث بپردازیم اشاره‌ای به مفهوم ارزش‌ها و همچنین ارزش‌های حاکم بر جامعه نبوی مفید و مناسب می‌نماید:

مفهوم ارزش‌ها
جامعه شناسان، ارزش‌ها را این‌گونه تعریف کرده‌اند: «ارزش‌ها عقاید عمیقاً ریشه‌داری هستند که گروه اجتماعی هنگام سؤال در باره خوبی‌ها، برتری‌ها و کمال مطلوب به آن رجوع می‌کند.»[۴۴] با توجه به تعریف یاد شده ارزش‌ها هدایت کننده رفتار انسان در جامعه‌اند. هرگونه تغییر و دگرگونی در آنها، دگرگونی در رفتار و هنجار اجتماعی را در پی خواهد داشت. از این روی، شناخت ارزش‌ها و پاسداری از آن، از وظایف اصلی هر جامعه است.[۴۵]

ارزش‌های حاکم بر جامعه نبوی
پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتی بت‌پرست بودند. شناختی نسبت به معارف الهی چون خدا و پیامبر(ص) و معاد نداشتند. مردم در حیرت و ضلالت و گمراهی زندگی می‌کردند. نژادپرستی و تکاثرطلبی از ارزش‌های آنان بود. عرب‌ها در جاهلیت غیرت و شجاعت را بسیار می‌ستودند اما حقیقت این است که غیرت و شجاعت مورد ستایش آنان همان درنده‌خویی و بی‌باکی در جهت تأمین منافع مادّی و حمایت از هم‌قبیلگی خود به حقّ و یا ناحقّ بود. عواطف انسانی در میان آنان بسیار کمرنگ بود. دخترکشی اعراب نمونه‌ای از آن است. پیامبر اسلام(ص) ستیز و مبارزه‌ای پی‌گیر را علیه نژادپرستی و تکاثرطلبی و دیگر ارزش‌های جاهلی آغاز کرد و به صراحت اعلام کرد که در اسلام این‌ها ملاک ارزش و برتری افراد بر یکدیگر نیست. آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قیامت و دیگر دانش‌های مفید را یکی از ملاک‌های برتری افراد بر یکدیگر بر شمردند.

ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤولیت سازندگی بود، جایگزین افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند. و با تحوّل در بینش‌ها و ارزش‌ها انسان‌هایی را تربیت کردند که اسوه پاکی و فداکاری، ایثار و همه خوبی‌ها شدند. نمونه بارز این ویژگی‌ها را می‌توان در رویدادهای تاریخی صدر اسلام به ویژه در جنگ‌ها مشاهده کرد. از باب نمونه: جابربن عبدالله انصاری می‌گوید: «در جنگ احد به بالین پدرم عبدالله رفتم. در حال احتضار بود. درخواست آب کرد. من رفتم و ظرف آبی آوردم، وقتی خواستم به او بدهم اشاره کرد: آب را به این مسلمان که در کنار من و تشنه‌تر از من است برسان. سراغ او رفتم. او به سومی اشاره کرد، سراغ سومی رفتم او به چهارمی، و همچنین تا دهمی. وقتی به سراغ دهمین رفتم دیدم که او به شهادت رسیده است. برگشتم به سراغ نهمی و… تا اوّلی دیدم همه به شهادت رسیده‌اند.»[۴۶] از این نمونه‌ها در جنگ‌های صدر اسلام فراوان است. لازم به یادآوری است که این نمونه‌ها در میان کسانی نمودار شد که تا چند سال پیش از آن، اگر یکی از این افراد به دیگری بر می‌خورد که مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایی بود و باقی‌مانده سوسمار را از او مطالبه می‌کرد، امتناع می‌کرد و گاهی به خاطر نصف سوسمار انسانی را از میان دو نیم می‌کرد.[۴۷] بر این اساس پیامبر اسلام(ص) با تحوّل در بینش‌ها و ارزش‌ها انسان‌هایی را تربیت کرد که دیگران را حتّی به هنگام مرگ بر خود پیش می‌داشتند. و پیش از آن نیز، برای دفاع از مکتب از جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد و شهادت بر یکدیگر پیش می‌گرفتند.

بازگشت به ارزش‌های جاهلی
بزرگترین و مهمّ‌ترین خطری که هر نهضت انقلابی را تهدید می‌کند «ارتجاع» است. این خطر آفتی است که متأسفانه نهضت انقلابی پیامبر اسلام(ص) نیز، گرفتار آن شد. پس از پیامبر(ص) باورها و ارزش‌های الهی رنگ باختند و به تدریج باورها و ارزش‌ها و اعمال جاهلی احیا شدند. مردمی که در روزگار پیامبر(ص) ارزش‌های الهی: چون ایثار و فداکاری در روح آنان تا آنجا نفوذ داشت که در رفتن به سوی جهاد و میدان جنگ بر یکدیگر پیشی می‌گرفتند، در زمانی که بدن پیامبر(ص) هنوز روی زمین بود در سقیفه بنی‌ساعده گرد آمدند و شعار «منّا امیر و منکم امیر»[۴۸] سردادند و حکومت اسلامی را غنیمتی پنداشتند که باید در میان آنان تقسیم شود. متأسفانه کار بازگشت ارزش‌های جاهلی به جایی رسید که چهره‌های برجسته‌ای چون: ابو‌ذر، عمار و حجربن عدی آزار و شکنجه و تبعید شدند. در برابر، کسانی که به وسیله پیامبر(ص) تبعید شده بودند جزو مشاوران و کارگزاران خلیفه شدند. تبعیض و غارت بیت‌المال، گناه و معصیت در جامعه اسلامی رواج یافت. احساس مسؤولیت، امر به معروف و نهی از منکر جای خود را به بی‌مسؤولیتی و سهل انگاری و بی‌تفاوتی داد. ارتجاع و بازگشت از ارزش‌ها به جایی رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومی و بیت‌المال، درآمد خلیفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد.

امام علی(ع) پس از آنکه با اصرار مردم حکومت را پذیرفتند از دگرگونی ارزش‌ها چنین یاد می‌کنند: «ای بندگان خدا… شما در زمانی واقع شده‌اید که خیر و نیکی به آن پشت کرده و شرّ و بدی روی آورده است. شیطان جز طمع در هلاکت مردم کاری ندارد پس اکنون زمانی است که وسائل پیشرفت شیطان قوی شده، نیرنگ و فریبش همگانی کشته و بدست‌آوردن شکار برایش آسان شده است. به هر سو که می‌خواهی نگاه کن آیا جز فقیری که با فقر دست و پنجه نرم می‌کند، یا ثروتمندی که نعمت خدا را به کفران تبدیل کرده، یا بخیلی که با بخل و رزیدن در اداء حقوق الهی ثروت فراوانی گردآورده و یا متمرّدی که گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها کر است. آیا شخص دیگری جز این‌ها می‌بینی؟ کجایند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند همان‌ها که در کسب وکارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدی‌ها دوری می‌جستند، مگر همه آنها از این دنیای پست و از این زندگی پر مشکل کوچ نکردند. مگر نه این است که شما وارث انسان‌های بی‌ارزشی شده‌اید که لب‌ها جز به نکوهش آنها حرکت نمی‌کند تا مقام آن‌ها کوچک شمرده شود و برای همیشه فراموش گردند، فانا للّه و انّا الیه راجعون، مفاسد آشکار شده، نه انکارکننده و تغییردهنده‌ای پیدا می‌شود، و نه بازدارنده‌ای به چشم می‌خورد، آیا با این وضع می‌خواهید در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیای او باشید…»[۴۹]

دگرگونی باورها و ارزش‌ها تا آنجا پیش رفت که مدعیان خلافت و جانشینی پیامبر(ص) نابودی دین همان پیامبر را در سر می‌پروراندند.در گفت و گوی مغیره بن شعبه با معاویه، وقتی که مغیره از معاویه می‌خواهد که با مردم به عدالت رفتار کرده و با بنی‌هاشم بد رفتاری نکند معاویه در پاسخ می‌گوید: هیهات، هیهات، مغیره گوش کن، ابوبکر به خلافت رسید و پس از آنکه مرد، نامش نیز از بین رفت. همچنین عمر و عثمان حکومت کردند و مردند و نامی از آنها باقی نماند. امّا برادر هاشم(مقصود او رسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا می‌کنند و «اشهد ان محمداً رسول الله» می‌گویند. ای مغیره بی‌مادر، پس از آنکه سه خلیفه بمیرند و نام محمّد این‌گونه زنده باشد دیگر چه عملی باقی خواهد ماند جز آنکه نام محمّد هم دفن شود و از بین برود.[۵۰] از این قضیه و امثال آنکه در زندگی معاویه و به ویژه پسرش یزید فراوان است می‌فهمیم که آنان با اسلام و ارزش‌های آن از ریشه مخالف بوده‌اند و چنانچه قیام عاشورا نبود خدا می‌داند سرنوشت اسلام به کجا می‌انجامید. معاویه در گفت و گوی یاد شده از حکومت پیامبر به عنوان مُلک و پادشاهی یاد کرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.

زمینه‌های دگرگونی ارزش‌ها
چرا پس از پیامبر(ص) به تدریج ارزش‌ها و آرمان‌های اسلامی رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ این پرسش نیاز به شناخت یک نکته تربیتی و دقت در اوضاع آن روزگار دارد. همان‌گونه که روان‌شناسان گفته‌اند: تربیت کاری تدریجی است. پیامبر اسلام(ص) برای تربیت انسان‌ها و تثبیت ارزش‌های اسلامی تلاش بسیار کردند. امّا ده سال برای تربیت مردمی که درست بر ضدّ این خصوصیات بار آمده بودن زمان خیلی کمی بود. درست است که مردم اسلام را پذیرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزش‌های جاهلی را به کلّی فراموش کنند و ارزش‌های الهی را با جان و دل بپذیرند به ویژه که بسیاری از مسلمانان پس از فتح مکّه و در سال هشتم هجری به اسلام گرویده بودند و پیامبر نیز دو سال پس از آن از این جهان رحلت کرده بودند. نخستین نشانه‌های احیای ضدّارزش‌ها در جریان سقیفه بنی‌ساعده سر بر آورد. کسانی که از اصحاب و یاران نزدیک رسول خدا(ص) به شمار می‌آمدند سخنانی را به پیامبر نسبت دادند که بسیار شگفت‌انگیز بود. با اینکه آن بزرگوار در بسیاری از جاها از جمله در آخرین سفر خود که از مکّه برمی‌گشت، به صراحت فرموده بودند که: تفاوتی بین عرب و عجم، بین غلام حبشی و سید قرشی نیست. امّا به ناگاه در سقیفه اعلام شد که آن حضرت فرموده‌اند:

«الائمه من قریش»؛[۵۱] این نسبت با صراحت قرآن[۵۲] و سخنان آن بزرگوار[۵۳] ناسازگار است. بنابراین سقیفه بنی‌ساعده نخستین گام‌ها در جهت احیای ارزش‌های جاهلی بود. اما چون دین‌داری بسیاری از مردم قوی بود و هنوز مردم آلوده به دنیا و جلوه‌های آن نشده بودند این جریان خیلی نمود پیدا نکرد. ولی این وضعیت چندان دوام پیدا نکرد. امت اسلامی هر روز از مسیری که پیامبر معیّن کرده بودند دورتر و دورتر می‌شدند. عوامل زیادی زمینه‌ساز این وضعیت بودند؛ از باب نمونه به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:

۱٫ جدایی مردم از اهل بیت(ع)
انحراف رهبری از مسیری که پیامبر(ص) معین کرده بود و انزوای علی(ع) به مدّت ۲۵ سال یکی از مسائلی است که زمینه را برای دگرگونی ارزش‌ها فراهم ساخت. چون در جامعه‌ای که پیامبر(ص) خطوط کلّی آن را ترسیم کرده بود، آشناسازی مردم با دین و ارزش‌های آن یکی از مناصب اهل بیت(ع) بود. که این نقش با انزوای علی(ع) و منع از ترویج احادیث نبوی از آن‌ها گرفته شد. با این وضعیت مردم برای اینکه رفتار خود را با اسلام راستین و ارزش‌های آن هماهنگ کنند دچار مشکل شدند. متأسفانه در جهت حلّ این مشکل نه تنها اقدامی نشد که اقداماتی در جهت عکس آن صورت گرفت. مسلمانان برای شناخت احکام دین به ابوهریره‌ها و کعب الاحبارها ارجاع شدند. نقل حدیث و فضائل اهل بیت(ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحدید، معاویه به کارگزارانش نوشت: «هرکس چیزی در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند خونش هدر است. مالش حرمت ندارد.»[۵۴] معاویه به این کار نیز قانع نشد، دستور داد تا احادیثی در نکوهش علی(ع) جعل کنند و نیز دستور داد که همه در منبرها باید به علی(ع) لعن کنند.[۵۵] افزون براین در بخشنامه‌ای نوشت:

«انظروا الی من قامت علیه البیّنه انّه یحب علیّا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا اعطائه و رزقه؛[۵۶] هر که را که ثابت شد از دوستان و شیعیان علی و اولاد او است اسم او را از دیوان قلم بکشید و حقوق و مزایای او را قطع کنید.» و در بخشنامه دیگری، یادآور شد هرکس را احتمال دادید از دوستان اهل بیت است زیر شکنجه قرار دهید و خانه‌اش را خراب کنید.[۵۷] معاویه حکومت بصره و کوفه را به زیاد ابن ابیه که پیش از آن از شیعیان علی(ع) به شمار می‌آمد داد و او چون به خوبی شیعیان را می‌شناخت دست و پای بسیاری از آنان را قطع کرد و به چشم‌های آنان میل کشید و بسیاری از آنان را تبعید کرد و یا کشت تا جایی که شخص مشهوری از آنان باقی نماند. در اثر تبلیغات معاویه، لعن و نفرین به علی(ع) از بزرگترین عبادت‌ها به شمار می‌آمد به گونه‌ای که اگر شخصی آن را در نماز فراموش می‌کرد قضای آن را بجا می‌آورد. معاویه با شیوه یاد شده تلاش می‌کرد که مردم را از اهل بیت(ع) جدا کند تا در نتیجه اسلام و ارزش‌های آن فراموش شود و اسلام اموی و ارزش‌های جاهلی جایگزین آن گردند. از این روی هرکس در برابر این دستورات می‌ایستاد مورد آزار و اذیت باند اموی قرار می‌گرفت.

۲٫ تبدیل امامت به پادشاهی
تبدیل امامت به پادشاهی یکی دیگر از زمینه‌های دگرگونی ارزش‌ها و فاجعه عاشورا بود. بدون تردید هر جامعه‌ای به حکومت نیاز دارد تا امور آن جامعه سامان گیرد. از سوی دیگر جامعه اسلامی، زمانی شاهد حاکمیت اسلامی و ارزش‌های آن است که حکومت اسلامی بر پا باشد. بر این اساس اگر پس از رحلت پیامبر(ص) امامت عدل علوی استقرار می‌یافت همان جوّ ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه می‌یافت. ولی متأسفانه با جریان سقیفه حکومت اسلامی ادامه نیافت و حکومت به صاحبان اصلی آن نرسید و با فراز و نشیب‌های بسیار به حکومت و پادشاهی معاویه و یزید انجامید. خاندانی که امام علی(ع) در باره آنها می‌فرماید: «ای معاویه، کی شما رهبر رعیت و رئیس ملت بوده‌اید؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والای معنوی؟(یعنی شما شایستگی این کار را نداشته و ندارید.»[۵۸] با مرگ معاویه زمانی که امام ‌حسین(ع) برای بیعت با یزید دعوت می‌شود امام(ع) در پاسخ می‌فرماید: «باید فاتحه اسلام را خواند اگر شخصی همانند یزید حاکم مسلمانان باشد.»[۵۹] و نیز آن بزرگوار به هنگام رویارویی دو سپاه می‌فرماید: «آگاه باشید که بنی‌امیه پیروی از شیطان را بر خود لازم دانسته و پیروی از خداوند را ترک گفته‌اند و فساد را آشکار و حدود الهی را تعطیل کرده‌اند…»[۶۰]

بدون شکّ، حکومت نقش مهمی در تثبیت ارزش‌ها و یا ضدّ ارزش‌ها دارد چرا که امام علی(ع) می‌فرماید: «النّاس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛[۶۱] مردم به حاکمانشان شبیه‌ترند تا به پدرانشان.» وقتی که حاکمان و کارگزاران جامعه افرادی چون معاویه و یزید باشند که همه توان خود را در جهت تحریف دین و نابودی ارزش‌ها و همچنین مروّجان آن به کار گرفته‌اند، طبیعی است که افراد جامعه نیز همان‌گونه تربیت خواهند شد. در چنین جامعه‌ای مردم در برابر دگرگونی ارزش‌ها و کشته شدن مدافعان آن حساسیتی نشان نخواهند داد. همان‌گونه که در رویداد عاشورا چنین وضعی پیش آمد.

۳٫ افزون بر دو عامل یاد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتم‌بخشی‌های عثمان نیز یکی دیگر از زمینه‌های فاصله گرفتن مردم از ارزش‌ها و آرمان‌های اسلامی بود. این فتوحات هر چند بر جغرافیای کشور اسلامی افزود، ولی چون همراه آن کار فرهنگی برای هدایت مردم صورت نمی‌گرفت، به سرعت مردم را به سوی دنیاگرایی برد. زیرا غنائم این جنگ‌ها از آنِ فاتحان بود و شرکت در یکی از فتوحات بزرگ همراه با غنایم فراوانی بود که کافی بود یک رزمنده با حضور در یکی از نبردها به اوج رفاه برسد.[۶۲] افزون بر این، حاتم‌بخشی‌های عثمان از بیت‌المال و جمع ثروت به وسیله شماری از خواص در این زمینه نقش مؤثری داشت.[۶۳] در بخش دوم(کوتاهی خواص از انجام رسالت خود) توضیح بیش‌تری خواهیم داد.

۴٫ یکی دیگر از عواملی که زمینه دگرگون شدن ارزش‌ها را فراهم کرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است. چهره‌هایی چون عمار و ابو‌ذر به جرم حقّ‌گویی تبعید و شکنجه شدند. عبدالله مسعود که از تبعید ابو‌ذر ناراحت بود مورد آزار و اذیت قرار گرفت. گروهی از بزرگان کوفه همانند مالک اشتر زید، صعصعه، جندب، کمیل و… به شام تبعید شدند.[۶۴] در برابر عثمان به توصیه ابو‌سفیان که گفته بود: «مراقبت کن که حکومت پیوسته در میان ما دست به دست بگردد. و کارگزاران خود را از بنی‌امیه انتخاب کن. این فقط ملک‌داری است، بهشت و جهنم یعنی چه؟!»[۶۵] همکاران و کارگزاران خود را از خویشان و نزدیکان و بنی‌امیه برگزید.[۶۶] کسانی انتخاب شدند که در حال مستی به مسجد می‌آمدند و نماز صبح را چهار رکعت می‌خواندند و وقتی‌که با اعتراض مردم روبه‌رو می‌شدند می‌گفتند: می‌خواهید بیش‌تر بخوانم؟![۶۷]

مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داد تا ارزش‌های عصر نبوی دگرگون شدند. اوج این دگرگونی در روزگار یزید بود، چرا که در رأس حکومت فردی قرار گرفته بود که به هیچ چیز اعتقاد نداشت، فردی عیاش و خوش‌گذران بود و هیچ ابایی از آشکار شدن بی‌دینی خود نداشت. وقتی که حاکمان جامعه چنین افرادی باشند، به حکم «النّاس علی دین ملوکهم» مردم نیز روش و منش آنها را در زندگی به کار می‌گیرند. در چنین جامعه‌ای مردم در برابر تحریف و یا حذف ارزش‌ها و مدافعان جدّی آن بی‌تفاوت می‌گردند و حتی ممکن است خود آنها برای حذف آن ارزش‌ها و مدافعان آن بسیج شوند. همان‌گونه که در رویداد عاشورا این قضیه پیش آمد. عبرت‌آموزی ما از رویداد عاشورا به این است که مواظب ارزش‌های انقلاب اسلامی‌مان باشیم تا خدای ناکرده به وسیله عوامل یاد شده و همانند آن، دچار تغییر و دگرگونی نگردند.

ب. کوتاهی خواص در عمل به تکلیف
کوتاهی و سستی خواص از ادای تکلیف و انجام وظیفه یکی از عوامل زمینه‌ساز رویداد عاشورا است. نقش خواص در تحولات و دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی از مسائلی است که تردیدی در آن نیست. بر همین اساس رهبر معظم انقلاب خواص را یکی از عوامل بسیار تأثیرگذار در تحولات تاریخ می‌دانستند و در رویداد عاشورا این تحلیل را ارائه کردند که اگر خواص جبهه حقّ، تسلیم جلوه‌های دنیا نگردند و دین را فدای دنیا نکنند و به موقع از حق حمایت کنند، هیچ‌گاه جامعه اسلامی دچار وضعیت زمان امام ‌حسین(ع) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخی چون عاشورا نخواهد بود. برای دریافت ابعاد این تحلیل تاریخی و جامعه شناسانه که نسخه شفابخش جامعه امروز ما نیز هست، نخست به مفهوم خواص و عوام اشاره کرده و سپس به علل و عواملی که ممکن است برخی از خواص را از انجام وظیفه و مسؤولیت باز دارد و یا آنان را در برابر آن قرار دهد خواهیم پرداخت.

مفهوم خواص و عوام
مردم در جامعه‌های گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تأثیرگذاری بر اندیشه‌ها و رفتار دیگران و همچنین میزان تأثیرپذیری متفاوتند. در هر جامعه تعدادی اندک به دلیل موقعیت ویژه‌ای که دارند بر رفتار و ارزش‌های دیگران تأثیر می‌گذارند. این گروه، با نام‌های: خواصّ، نخبگان، برگزیدگان… شناخته می‌شوند. گروه دیگر که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند از آنان به عنوان: توده یا عوام یاد می‌شود. خواص کسانی‌اند که بر اساس آگاهی و بصیرت تصمیم‌گیری کرده و حرکت می‌کنند. در برابر خواصّ عوام هستند. این گروه دنبال این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است و سپس بر اساس آن حرکت کنند بلکه پیرو جوّ زمان خود هستند؛ اکثریت به هر راهی رفتند این‌ها نیز به همان راه خواهند رفت.[۶۸] در این تقسیم و تفسیر هیچ‌گونه معیار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی لحاظ نشده است. بلکه کسی که از روی بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرد و عمل کند هر چند بی‌سواد باشد جزو خواص به شمار می‌آید و آنکه بدون بصیرت و تشخیص عمل کند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام» است.

تقسیم‌بندی خواص
مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهی است. خواص بر دو گونه‌اند: خواص جبهه حقّ و خواص جبهه باطل. عوام نیز به همین دو قسم تقسیم می‌شوند. عدّه‌ای حقّ را شناخته‌اند و تلاش آن‌ها نیز در همین راستاست. و عدّه‌ای نیز در برابر حق بی‌تفاوت و یا ضدّ آنند. در میان طرفداران باطل نیز آدم‌های نخبه و زرنگ و اهل فکر و تشخیص وجود دارد. سخن ما در اینجا درباره خواص طرفدار حقّ است. خواص طرفدار حقّ نیز به دو دسته تقسیم می‌شوند:

۱٫ گروهی که آرمان‌ها و ارزش‌های اسلامی برای آن‌ها اصل است و در آن هنگام که دین و دنیا در برابر هم قرار گرفتند، دین را بر دنیا و جلوه‌های آن ترجیح می‌دهند.

۲٫ گروهی که جذب دنیا و جلوه‌های آن(مقام، ثروت، شهرت و…) شده و با وجود تشخیص حقّ و اهل حقّ از عمل به آن باز می‌مانند. وقتی که پای ادای تکلیف و انجام مسؤولیت به میان آید نمی‌توانند از دنیا بگذرند و دنیا را بر ادای تکلیف پیش می‌دارند. اگر در جامعه اسلامی گروه نخست بیش‌تر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثه‌ای همانند روزگار امام‌ حسین(ع) بوجود نخواهد آمد. ولی اگر تعداد آن‌ها اندک و تعداد دسته دوّم بیش‌تر باشند آن وقت است که جامعه در سراشیبی سقوط قرار خواهد گرفت و حسین‌بن علی‌ها به مسلخ خواهند رفت. یزیدها و ابن ‌زیادها بر سر کار خواهند آمد و امامت تبدیل به سلطنت و پادشاهی خواهد شد.

نقش خواص در رویداد عاشورا
بحث اساسی و مهم در باب «خواص» نقش آنان به عنوان یکی از عوامل زمینه‌ساز عاشورا است. خواص طرفدار حقّ به ویژه کسانی که به حقانیت امام ‌حسین(ع) باور داشتند، در عرصه سیاسی باید با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان می‌جنگیدند. چه عامل و یا عواملی سبب شد که اینان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، بی‌تفاوت ماندند و یا در برابر آن حضرت ایستادند. تعداد آنان که امام‌ حسین(ع) را به خوبی می‌شناختند ولی بر اساس شناخت خود عمل نکردند کم نبودند. بسیاری از کسانی که در مدینه یا مکّه به آن حضرت نصیحت می‌کردند که به سوی کوفه نرود از همین قبیل بودند.[۶۹] بسیاری از کسانی که نماینده امام ‌حسین(ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همین‌ها بودند. تجزیه و تحلیلِ بی‌تفاوتی اینان و دستیابی به عواملی که آنان را از انجام وظیفه بازداشت در عرصه رفتار سیاسی برای ما درس‌آموز و عبرت‌انگیز است. این عوامل بسیارند. از این روی، پس از اشاره به عناوین پاره‌ای از آن‌ها به «دنیاگرایی خواص» که از اهمیت بیش‌تری برخوردار و جنبه محوری دارد خواهیم پرداخت.

بازگشت به باورها و ارزش‌های جاهلی از جمله قومیت‌گرایی، عافیت‌طلبی و تجمّل‌پرستی، افزون‌طلبی و مقام‌خواهی، فرصت‌طلبی و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنیاپرستی خواص از عواملی بودند که خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظیفه و مسؤولیت خود عمل نکردند. وقتی که بیش‌تر خواص طرفدار حقّ چنان باشند که دنیای خودشان برایشان از همه چیز مهمتر باشد، بی‌شک، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و یا نام و شهرت خود حاکمیت باطل را می‌پذیرند و در برابر آن نمی‌ایستند و از حقّ نیز طرفداری نمی‌کنند و جانشان را به خطر نمی‌اندازند. وقتی این‌گونه شد اوّلش با شهادت حسین بن علی(ع) آغاز می‌شود، آخرش هم به بنی‌امیه و شاخه مروانی و بنی‌عباس و پس از بنی‌عباس، هم به سلسله سلاطین در دنیای اسلام، تا امروز می‌رسد.[۷۰]

دنیا گرایی خواص
هر چند عواملی چون: قومیت‌گرایی، نفاق و دورویی و غفلت سبب لغزش و انحراف برخی از خواص شد، ولی دنیا و جلوه‌های آن چون مقام‌خواهی، رفاه‌طلبی، ثروت، شهرت از مهم‌ترین و خطرناک‌ترین عواملی بود که در لغزش خواص و رویداد عاشورا نقش اساسی داشت. با نگاهی به تاریخ اسلام می‌یابیم که اساس همه انحراف‌ها، فتنه‌ها، جنگ‌هایی که از سوی خواص صورت گرفته، دنیاپرستی آنان بوده است. بر همین اساس پیامبر اسلام فرموده است: «حبّ الدنیا رأس کل خطیئه؛[۷۱] دوستی دنیا سر و اساس همه گناهان است.» علی(ع) نیز دنیا دوستی را اساس همه فتنه‌ها و مشکلات دانسته است: «حبّ الدنیا رأس الفتن و اصل المحن».[۷۲] امام‌حسین(ع) نیز راز و رمز دگرگونی بسیاری از مردم و کناره‌گیری آنان را از حقّ، دنیاگرایی آنان دانسته است: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه مادّرت معایشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیانون؛[۷۳] مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان. حمایت آن‌ها از دین تا زمانی است که زندگی آن‌ها در رفاه باشد و آنگاه که در بوته امتحان قرار گرفتند دین‌داران کم می‌شوند.»

این سخنان را امام در چه زمانی ایراد کرده است؟ برخی چون طبری بر این باورند که امام(ع) این سخنان را در بین راه و در منزل «ذی‌حسم» ایراد کرده است. برخی دیگر برآنند که این خطبه در دوّم محرم و در سرزمین کربلا ایراد شده است. این سخنان در هر کجا ایراد شده باشد بیانگر ناخرسندی امام(ع) از وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است. امام(ع) پس از آنکه از دگرگونی اوضاع و سستی و بی‌تفاوتی مردم در برابر خوبی‌ها و بدی‌ها شکوه کرده با جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستی آنان دانسته است. وقتی که دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر چنین چیزهایی بود. سخنان امام ‌حسین(ع) هر چند بیان‌گر آن است که دنیاگرایی آفتی عمومی و همگانی است لذا با واژه «الناس» از آن یاد کرده است ولی روشن است که بخشی از مردم که همان خواص باشند بیش‌تر در معرض این آسیب هستند. چرا که جلوه‌های دنیا بسیار است. بخشی از آن برای همه کس قابل دسترسی نیست. مقام، پول‌های کلان… را به همه کس نمی‌دهند. «خواص» با ویژگی‌هایی که دارند دسترسی بیش‌تری به دنیا و جلوه‌های آن دارند. به همه کس ملک ری و کیسه زر نمی‌دهند. این‌ها برای عمر سعدها و شریح قاضی‌ها… آماده است. مواردی که خواص طرفدار حقّ به خاطر دنیاگرایی از پذیرش حقّ سر باز زده و یا با آن به مخالفت برخواسته‌اند فراوان است، در اینجا تنها به نمونه‌هایی از چند مقطع تاریخی بسنده می‌کنیم:

نخستین گام‌ها
دنیاگرایی خواص هر چند در روزگار خلیفه سوّم اوج و شدت گرفت ولی پیش از آن نیز جلوه‌هایی داشته است. در روزگار پیامبر(ص) در جنگ بدر، احد و پاره‌ای از حوادث دیگر هر چند دنیا‌گرایی برخی از خواص ظهور پیدا کرد ولی با حضور آن حضرت خیلی زود جبران و شعله‌های آن فرو کش کرد. ولی از آن روز که آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حقّ نیز آشکار شد. تخلّف از لشگر اسامه، با اینکه این کار موجب ناراحتی آن حضرت شد.[۷۴] افزون بر این، آن حضرت بر کسانی که می‌خواستند از سپاه او جدا شده و در مدینه بمانند لعنت فرستادند. در عین حال برخی از خواص چون خلیفه اوّل و دوّم از این دستور سرباز زدند.[۷۵] توجه نکردن به دستور پیامبر(ص) برای نوشتن وصیّت و همچنین ماجرای سقیفه به عنوان نخستین گام‌ها از دنیا‌گرایی خواص و عدول آنان از موضع حقّ به شمار می‌آید. بسیاری از نویسندگان و شاعران این گام‌ها و به ویژه ماجرای سقیفه را سبب و ریشه اصلی رویداد عاشورا به شمار آورده‌اند. از باب نمونه مرحوم آیه‌الله غروی اصفهانی چنین سروده است:

رماه اذ رماه حرمله و اِنَّما رماه مَنْ مهدّ له سهم اتی مِن جانب السقیفه و قوسه علی یدالخلیفه و ما اصاب سهمه نحر الصبی بل کبد الدین و مهجه النبی[۷۶] وقتی حرمله تیر افکند این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که زمینه را برای او زمینه‌سازی کرده بود. تیری از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست خلیفه بود. آن تیر گلوی آن کودک را ندرید بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر (ص) نشست. مهیار دیلمی نیز اشعاری به عربی دارد که مضمون آن این است: «ای فرزند پیامبر(ص) روز سقیفه راه کربلایت را هموار کرد و آنگاه که حقّ پدرت علی(ع) و مادرت فاطمه(ع) را غصب کردند؛ کشته شدنت خوب جلوه کرد.»[۷۷] مرحوم نیّر تبریزی و بسیاری از دیگر شاعران شیعی همین مضمون را آورده‌اند. برخی از نویسندگان اهل سنّت نیز بر همین مسأله تأکید کرده‌اند.[۷۸]

دنیاگرایی خواص در روزگار خلفای ثلاثه
پس از رحلت پیامبر(ص) در دوره ابوبکر دگرگونی محسوسی در زندگی اقتصادی مردم دیده نمی‌شود، اما در روزگار خلیفه دوم و به ویژه خلیفه سوّم در وضعیت زندگانی مردم دگرگونی ایجاد شد و کمکم طبقه‌ای بسیار ثروتمند با امتیازهایی که از بیت‌المال به آنان داده شد بوجود آمدند. خلیفه دوّم با اینکه سخت مراقب کارگزارانش بود ولی روشی برای پخش بیت‌المال ایجاد کرد که عدّه‌ای از خواص به ثروت‌های زیادی دست یافتند. در استفاده از بیت‌المال نه تنها عرب‌ها بر غیرعرب‌ها که در بین خود عرب‌ها نیز، برخی از تیره‌ها بر برخی دیگر، امتیازهای چشم‌گیری داشتند. در سال به برخی دوازده هزار درهم و به برخی دیگر سیصد درهم و یا دویست درهم داده می‌شد.[۷۹] عملکرد خلیفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت. تا جایی که تصمیم گرفت این تبعیض‌ها را از میان بردارد. خود او می‌گفت: «اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعایت خواهم کرد و هیچ سرخی را بر سیاه و هیچ عربی را بر عجم برتری نخواهم داد و به گونه‌ای عمل می‌کنم که پیامبر اسلام(ص) و ابوبکر عمل کردند.[۸۰]

جذب شدن خواص به دنیا و جلوه‌های آن آثار خود را بر جای گذاشت تا جایی که شخصی می‌گوید: «اگر خلیفه قبله مردم را از مکّه به بیت‌المقدس تغییر دهد و یا یکی از نمازهای پنج گانه را حذف کند کسی به او اعتراض نمی‌کند. چرا که همت مردم در بدست‌آوردن مال و منال بود و زمانی که به‌دست می‌آوردند ساکت می‌شدند.»[۸۱] در روزگار عثمان، بسیاری از خواص و یاران پیامبر(ص) و نزدیکان خلیفه جزو بزرگ‌ترین سرمایه‌داران آن روزگار شدند. امام‌ علی(ع) از این واقعیت تاریخی چنین پرده بر می‌دارد: «قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمه الابل نبته الرّبیع؛[۸۲] بستگان پدری‌اش به همکاریش برخاستند. آن‌ها همه چون شتران گرسنه‌ای که بهاران به علف زار بیفتند با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین در آوردند.»

در این برهه خلیفه و همکارانش به جای هزینه کردن بیت‌المال در مصالح امت اسلامی، آن را ویژه خود دانستند، و به ثروت‌های هنگفتی دست یافتند. مرض مال‌اندوزی با دست‌اندازی به بیت‌المال در میان بسیاری از خواص رایج شد. بنابه پاره‌ای از گزارش‌های تاریخی، عثمان برای نخستین‌بار خانه‌ای از سنگ و آهک و… ساخت و اموال منقول و غیرمنقول فراوانی اندوخت. عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت از حاتم‌بخشی‌های عثمان برخوردار شدند. زید بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود که با تبر آن را تقسیم کردند. چارپایان و شتران باری و سواری و اسب‌های عبدالرحمن بن عوف از هزاران رأس می‌گذشت. گزارش‌گران تاریخ از خانه‌های متعدد و کنیزکان، اسب‌ها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارش‌های شگفت‌انگیزی ارائه کرده‌اند.[۸۳]

بخشش‌های عثمان به اقوام و خویشان خود به گونه‌ای بود که موجب اعتراض زیدبن ارقم، کلیددار بیت‌المال شد. او که از جایزه دویست هزار درهمی به ابوسفیان و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذاشت و گریست. عثمان گفت: چون صله‌رحم کرده‌ام می‌گریی؟ گفت: نه، اما گمان دارم که این مال‌ها را به عوض انفاق‌هایی که در راه خدا، زمان حیات پیامبر(ص) کردی بر می‌داری. اگر صد درهم به مروان می‌دادی باز هم زیاد بود. عثمان گفت: ای پسر ارقم کلیدها را بگذار و برو. فرد دیگری را مسؤول بیت‌المال خواهم کرد.[۸۴] متأسفانه این آفت به عوام مردم نیز سرایت کرده به گونه‌ای که آن اندک خواصی که از حقّ و جبهه حق می‌گفتند سخنان آنان خریداری نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله می‌گوید: پس از بیعت باعثمان به عراق رفتم و در آنجا از فضایل علی(ع) می‌گفتم، بهترین پاسخی که می‌شنیدم این بود که این حرف‌ها را کنار گذار، سخنی بگو که برای خودت و ما سودی داشته باشد.[۸۵]

دنیاگرایی خواص در روزگار علی(ع)
با سپری شدن روزگار خلفای ثلاثه و به خلافت رسیدن علی(ع) انتظار می‌رفت که جامعه اسلامی کژی‌ها و انحراف‌ها را راست و ارزش‌های دگرگون شده را احیا نماید. ولی با نگاهی گذرا به تاریخ آن مقطع، می‌یابیم که امام علی(ع) در گام‌های نخستین با مشکلات زیادی از سوی خواص روبه رو شد. مهم‌ترین و اساسی‌ترین مشکل علی(ع) در مدّت حکومت خود همین روحیه دنیاگرایی خواص بود. خواصی که انتظار داشتند همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شود و امتیازهای نامشروع آنان از بیت‌المال همچنان ادامه داشته باشد. ولی علی(ع) در برابر خواسته‌های نامشروع آنان ایستاد و آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل کنند، شماری از آنان به معاویه پناهنده شدند، و گروهی در برابر او ایستادند و جنگ جمل و صفین را راه انداختند. در سخنان علی(ع) و برخی از کارگزاران او و همچنین برخی از تاریخ‌نگاران آمده که بسیاری از مخالفت‌هایی که با علی(ع) می‌شد انگیزه‌ای جز دنیاخواهی نداشته است.[۸۶]

دنیاگرایی خواص پس از امام علی(ع)
پس از شهادت امام علی(ع) دنیاگرایی خواص آشکارتر شد به گونه‌ای که حتی بسیاری از یاران نزدیک امام حسن(ع) یکی پس از دیگری به معاویه پیوستند و امام(ع) به ناچار با شرایطی با معاویه صلح کرد. تصویر و ترسیم دنیاگرایی خواص پس از شهادت امام علی(ع) و امام حسن(ع) در این مقاله نمی‌گنجد، از این روی به چند نمونه بسنده می‌کنیم:

۱٫ معاویه به عمرو عاص گفت با من بیعت کن، او گفت: نه به خدا سوگند از دین خود به تو نمی‌دهم مگر هنگامی که از دنیای تو نائل کردم. معاویه گفت: بخواه از من آن چه می‌خواهی. او گفت: حکومت مصر آرزوی من است. معاویه هم پذیرفت و در این زمینه نوشته‌ای به او داد.[۸۷] گفت و گوی فوق نمونه‌ای بسیار روشن از دنیاگرایی خواص است. در این گفت و گو عمرو عاص به روشنی بیعت با معاویه را با تباهی دین خود مساوی دانسته است اما حاضر است آن را تباه کند در صورتی که از دنیا و حکومت معاویه بهره‌ای داشته باشد.

۲٫ معاویه می‌خواست مغیره بن شعبه را از حکومت کوفه عزل کند. مغیره برای ادامه حکومت خود ولایت‌عهدی یزید را مطرح کرد. و سپس از سوی معاویه مأمور شد که پنهانی از مردم برای یزید بیعت بگیرد. او پس از آن‌که از دوست داران بنی‌امیه بیعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاویه را برای اعلان عمومی این تصمیم تشویق کنند و به هر یک از آنان در برابر این کار سی هزار درهم داد. آن‌ها وقتی بر معاویه وارد شدند معاویه به فرزند مغیره گفت: «پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریداری کرد. گفت: به سی هزار درهم. معاویه گفت: دین آنها چه قدر در نزدشان سبک و کم قیمت بود.»[۸۸]

۳٫ بیش‌تر کسانی که از کوفه به امام‌حسین(ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان کوفه بودند. اما وقتی که تهدیدها و تطمیع‌ها از سوی ابن زیاد شروع شد، اکثریت قاطع آنها دینشان را قربانی دنیایشان کردند و اطراف مسلم بن عقیل، نماینده امام‌حسین(ع) را خالی کردند تا او به شهادت رسید. نقش خواص دنیاگرا در اینجا بسیار روشن است. ابن زیاد گروهی از همین خواص را برای تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد. برخی از آنان همانند: شبث بن ربعی، این مرد هزار چهره از کسانی است که به امام حسین(ع) نامه نوشته است. امّا وقتی که وضعیت را به گونه‌ای دیگر می‌بیند به همکاری با ابن زیاد می‌پردازد. برای روشن‌تر شدن دنیاگرایی خواص به گزارش زیر که از سوی طرماح بن عدی و همراهانش ارائه شده توجه کنید: طرماح با همراهان از کوفه می‌آمد، در منزل «غریب هجانات» با امام ‌حسین(ع) برخورد کردند. در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع کوفه و طرز تفکر آنان سؤال کرد. مجمع بن عبدالله عائذی که یکی از همراهان طرماح بود گفت:

«اشراف از دستگاه حکومت رشوهای زیاد گرفته و خود را فروخته‌اند و بر ضدّ شما متفق شده‌اند، امّا مردم دیگر دلشان با شماست ولی همین‌ها به جنگ با شما اعزام خواهند شد. با شما خواهند جنگید.»[۸۹] از سخنان یاد شده به خوبی استفاده می‌شود که راه و روش و حرکت خواص، حرکت عوام را در پی دارد لذا از همین کوفه که هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند، بیست هزار نفر یا بیش‌تر به جنگ امام‌ حسین(ع) آمدند. اگر در آن هنگام که ابن زیاد به تهدید و تطمیع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا می‌ترسیدند و نمی‌پذیرفتند تاریخ به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. گذشت خواص از دنیا و جلوه‌های آن در وقت لازم اقدام خواص برای خدا به هنگام لازم… تاریخ را نجات می‌دهد. امّا اگر خواص به وظیفه خود عمل نکردند روشن است که در تاریخ کربلاها تکرار خواهد شد.

در پایان این گفتار این نکته بی‌سود نمی‌نماید که آنچه آوردیم تنها بخشی اندک از درس‌ها و عبرت‌ها بود. در عین حال، از همین اندک دریافتیم که تحلیل درست حادثه عاشورا و شناخت درس‌ها و عبرت‌ها و عوامل و زمینه‌هایی که سبب پیدایی عاشورا شدند می‌تواند چراغی فراروی نسل امروز در ابعاد گوناگون به ویژه در عرصه رفتار سیاسی، و نگهبانی از نظام اسلامی ما در برابر آفت‌ها و خطرهای داخلی و خارجی باشد.

پی‌نوشت‌ها:
[۱]. صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی(ره)، ج۹، ص۵۷، ۲۰۲، ارشاد اسلامی.
[۲]. امالی صدوق، ص۱۱۸، مؤسسه اعلمی؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ص۱۲۳، مکتبه الصّدوق، تهران.
[۳]. مجمع البحرین، ج۲، ص۱۱۵۶؛ تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۴۹۱٫
[۴]. نک: فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ج۱، ص۱۳، صدرا.
[۵]. یوسف، ۱۲، ۱۱۱٫
[۶]. نهج البلاغه، نامه ۶۹٫
[۷]. رعد(۱۳)، ۱۱٫
[۸]. انفال، ۵۴٫
[۹]. احزاب(۳۳) آیه ۶۲؛ فاطر(۳۵)۴۳؛ فتح(۴۸) آیه۲۳٫
[۱۰]. مائده آیه ۵۴٫
[۱۱]. ناسخ التواریخ، سپهر، ج۱، ص۲۶۶، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۵٫
[۱۲]. حماسه حسینی، شهید مطهری، ج۱، ص۷۸ ـ ۷۷، صدرا.
[۱۳]. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴٫
[۱۴]. صحیفه نور، ج۱۶، ص۱۷۹٫
[۱۵]. این شاعر مسلمان و انقلابی در این باره چنین می‌سراید:
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعله‌ها افروختیم
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
[۱۶]. درسی که حسین(ع) به انسانها آموخت، شهید هاشمی نژاد، ص۴۴۷، انتشارات فراهانی.
[۱۷]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۳، ص۲۴۹، دار احیاء التراث العربی.
[۱۸]. مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ج۲، ص۶۱۰، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، درسی که حسین(ع) به انسان‌ها آموخت، ص۴۵۰ ـ ۴۴۷٫
[۱۹]. همان.
[۲۰]. تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج۴، ص۳۰۴٫
[۲۱]. همان.
[۲۲]. الارشاد، شیخ مفید، ص۲۰۴٫
[۲۳]. ممتحنه، آیه۱٫
[۲۴]. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۶۸؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۹۲، ج۴۵، ص۵۰٫
[۲۵]. تحف العقول، ۲۴۹٫
[۲۶]. نهج البلاغه، ص۵۱٫
[۲۷]. بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۹۱٫
[۲۸]. تحف العقول، ص۲۴۹، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۵٫
[۲۹]. اللهوف، سید بن طاووس، ص۲۰٫
[۳۰]. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۰۴٫
[۳۱]. اللهوف، ص۲۰٫
[۳۲]. المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۶۵٫
[۳۳]. همان، ص۲۱۲٫
[۳۴]. اللهوف، ص۵۳٫
[۳۵]. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۷۴٫
[۳۶]. سخنان حسین بن علی(ع)، نجمی، ص۲۰۹٫
[۳۷]. الارشاد، ص۲۴۰٫
[۳۸]. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۹٫
[۳۹]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، ۲۳/۴/۷۱٫
[۴۰]. همان؛ حماسه حسینی، شهید مطهری، ج۳، ص۴۸، ۴۹، ۴۷، عبرتهای عاشورا، سید احمد خاتمی، ص۱۰ مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، مجله معرفت، ش۵۶، ص۱۶ و…
[۴۱]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، ۲۳/۴/۷۱٫
[۴۲]. حماسه حسینی، ج۳، ص۴۹، صدرا.
[۴۳]. شهید جاوید، نعمت الله صالحی نجف آبادی، ص۱۸۲ ـ ۱۷۷٫ سخنان برخی از متعصبان اهل سنّت چون قاضی ابن عربی، ابن خلدون و…را نقل و نقد کرده است.
[۴۴]. معرفت، ش۵۶، ص۲۰ به نقل از مبانی جامعه‌شناسی، بروس وئن ۷۷، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعی، تهران، سمت.
[۴۵]. همان به نقل از همان، ص۱۵۷٫
[۴۶]. اسد الغابه فی معرفه الصحابه، عزالدین ابی‌الحسن علی بن محمد الجزری، ج۱، ص۲۵۷، اسلامیه.
[۴۷]. امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ج۱، ۲۷۹٫
[۴۸]. ملل و نحل، شهرستانی، ص۲۴٫
[۴۹]. نهج البلاغه، خ۱۲۹٫
[۵۰]. مروج الذهب، مسعودی، ج۴، ص۴۱ دارالمعرفه بیروت.
[۵۱]. ملل و نحل، ص۲۴٫
[۵۲]. حجرات(۴۹) آیه ۱۳٫
[۵۳]. بحارالانوار، ج۷۳، ص۲۹۳٫
[۵۴]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۱۱، ص۴۴٫
[۵۵]. همان، ج۱۳، ص۲۲۲ ـ ۲۲۰٫
[۵۶]. همان، ص۴۵٫
[۵۷]. همان.
[۵۸]. نهج البلاغه، نامه ۱۰٫
[۵۹]. اللهوف، ص۲۰٫
[۶۰]. تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج۴، ص۳۰۴٫
[۶۱]. بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۶٫
[۶۲]. عبرت‌های عاشورا، ص۸۹؛ تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ج۲، ص۱۹۴ ـ ۱۸۸٫
[۶۳]. الغدیر، علامه امینی، ج۸، ص۲۸۶ دارالکتب العربی.
[۶۴]. همان، ج۹، ص۳، ۳۱، ۳۸٫
[۶۵]. همان، ج۸، ص۲۷۸، الاستیعاب، ج۲، ص۸۰، طبری، ج۱۱، ص۳۵۷، مروج الذهب، ج۱، ص۴۴۰٫
[۶۶]. ملل و نحل، شهرستان، ص۲۶٫
[۶۷]. الغدیر، ج۱۲۲ از منابع گوناگون اهل سنت این موضوع را نقل کرده است.
[۶۸]. سخنان مقام معظم رهبری، لشگر ۲۷ حضرت رسول، در ۲۰/۳/۷۵٫
[۶۹]. لهوف، ص۲۶، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از این‌گونه افراد بودند.
[۷۰]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشگر ۲۷ حضرت رسول(ص)، ۲۰/۳/۷۵٫
[۷۱]. غرر الحکم و درر الحکم، آمدی با شرح محقق خوانساری، ج۳، ص۳۹۵، دانشگاه تهران، تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج۲، ص۱۲۲، چنین آمده است: حب الدنیا اصل کل معصیه…حبّ الدنیا و حبُّ الله لا یجتمعان فی قلب واحد.
[۷۲]. همان، ج۳، ص۳۹۵٫
[۷۳]. تحف العقول؛ ۲۵۰، ص۲۴۹؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۳، ج۷۸، ص۱۱۷٫
[۷۴]. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج۲، ص۴۸۸ برای مشروح این جریان ص۴۸۹ ـ ۴۸۵ مطالعه شود، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
[۷۵]. ملل و نحل، ص۲۳٫
[۷۶]. الانوار القدسیه، ص۹۹٫
[۷۷]. معرفت، ج۵۶، ص۱۷، به نقل از جامعه‌شناسی تاریخی اسلام، ابوالحسن تنهایی، ص۲۶۲، نشر روزگار.
[۷۸]. دیوان آتشکده نیّر، ص۵۹؛ سمو المضی سموالذات، علائلی، ۵٫
[۷۹]. الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۹۵، ۳۰۴، شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۸، ص۱۱۱، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۴ ـ ۱۵۳، تاریخ جرجی زیدان، ج۲، ص۱۶۸٫
[۸۰]. همان مدرک، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۴ ـ ۱۵۳٫
[۸۱]. تاریخ خلفا، جعفریان، ج۲، ص۱۹۴، نشر الهادی.
[۸۲]. نهج البلاغه، خطبه، ۳٫
[۸۳]. الغدیر، ج۸، ص۲۸۶ ـ ۲۸۲، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹۹ ـ ۱۹۸٫
[۸۴]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص۱۹۹٫
[۸۵]. تاریخ خلفا، ج۲، ص۲۰۵، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۵۸٫
[۸۶]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۲، ص۱۹۸ ـ ۱۹۷٫
[۸۷]. همان، ج۲، ص۶۶٫ علی(ع) نیز این مطلب را یادآوری کرده است. نهج البلاغه، خطبه ۲۶٫
[۸۸]. الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۵۰۵ ـ ۵۰۴٫
[۸۹]. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۶٫

درباره نویسنده

همیشه توی کار فکرم این بوده که کاربردی ، ساده ، همه پسند و قابل چاپ باشه . پنج ساله که با دوستان عزیزم در سایت عمارها ساکنیم و افتخار می کنم که در کنار این بزرگواران مشغول کار فرهنگی سایبری هستیم . کتانباف 09357331280 التماس دعا

بازنشر/ بنر و پوستر باکیفیت محرم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

امام سجاد عیه السلام فرمود: «اَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنی یَابْنَ زِیاد، اَما عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَهٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَهُ»؛

(اى پسر زیاد! آیا ما را با قتل تهدید مى کنى؟ مگر نمى دانى که کشته شدن [در راه خدا]، عادت [دیرین] ما و شهادت، مایه کرامت و افتخار ماست).

 

***

سلام

طرح های سالهای گذشته ما :

پوستر اطلاع رسانی محرم + لایه باز

پرچم ارباب ما از همه بالاتر است …

طرح سن محرم

عباس علمدار حسین …

دکور هیئت محرم + لایه باز

ای زینت دوش نبی ، روی زمین جای تو نیست …

السلام علی الحسین …

بنر سن / هیهات من الذله

پوستر : با روضه حسین نفس تازه می کنیم …

مجموعه بنر و پوسترهای محرم

طرح پلاکارد اربعین حسینی (۲)

پرواز تا کربلا …

پوستر : پیامبر کربلا … بانوی صبر و ایثار …

پوستر : دختر ، ثمره قلب پدر …

هوای حرم … هوای حسین …

پوستر : شهادت امام سجاد (علیه السلام)

طرح شهادت امام زین العابدین (ع)

طرح پلاکارد شهادت امام زین العابدین

پوستر ما هرگز فراموشت نمی کنیم

پوستر دیده بیدار عشق

پوستر : از آب هم مضایقه کردند کوفیان ….

مجموعه طرح لایه باز ماه محرم

پوستر : باز این چه شورش است که در خلق عالم است

پوستر : لالایی علی اصغر …

پوستر السلام علیک یا ساقی العطشان

پوستر : مشک و علمدار

پوستر السلام علی الرضیع الصغیر

پوستر : چای روضه ی ارباب حسین (ع)

پوستر (لایه باز) وفات حضرت ام البنین سلام الله

ای ماه بنی هاشم

والپیپر : یک کربلا ببر که حسرت به دل شدم …

پوستر : خورشید بر کف ، قاتل از مقتل برون شد …

پوستر : بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد …

پوستر : پاسخ تاریخی حضرت زینب سلام الله علیها به هتاکین …

پوستر : جوانان بنی هاشم کجایید …

پوستر : علمدار، ای جانم … اباالفضل، ای جانم …

انتشار نخستین مجموعه پوستر افسران گرافیست

تصویر ضریح جدید امام حسین (علیه السلام) برای بنر پشت صحنه

طرح بنر و پوستر لایه باز محرم ویژه هیئت های مذهبی

روضه و پوستر / لایوم کیومک یا ابا عبدالله

روضه،پوستر / می کُشی مرا حسین …

پوستر : سه ویژگی مجالس عزاداری ماه محرم در نظر امام خامنه ای (مد ظله)

پوستر : کوتاه بیا تیر سه شعبه، کمی آرام …

طرح بنر و پوستر محرم حسینی

پوستر : کربلا در کربلا مى ماند ، اگر زینب نبود …

پوستر : اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا عَمَّهَ وَلِیِّ الله

کلنا عباسک یا زینب ، لبیک یا زینب

نشر توسط :ثامن گرافیک